درود بر تو :
در اینجا با نام آقای» اسماعیل فصیح» آشنا شدم. نویسنده اینجور آغاز کرده بود:
سالها پیش دوستی سفارش کرد رمان «ثریا در اغما» نوشته اسماعیل فصیح را بخوانم. میدانست داستانهای ایرانی را دوست نمیدارم، میگفت این را دوست خواهی داشت، داشتم
اول این که به نظرم رسید تنها داستان نویس ایرانی است که فقط داستان مینویسد، بدون ژست و ادا و بدون اطوارهای روشنفکری. بعد دیدم در این رمان، به خصوص، چنان قشنگ حرف دل من را باز کرده که لذت بردم، این که دوست نمیدارم روشنفکرنماهایی را که لیوان آبجو به دست در پابهای فرنگستان مینشینند و ایران ایران سر میدهند…
نوشته بودند که ایشون چقدر برای نوشتن و چاپ کتاب در ایران زحمت می کشند.
به آرش که آنلاین بود، نام ایشون را گفتم و گفت می شنادشون و تمام کتابهای ایشون را در کتابخانه اش دارد.
من مشتاق تر به آشنا شدن با این نویسنده که از نام نیکی هم در میهنم برخوردار هستند شدم، و در سایت های جستجو گر دنبالشو گشتم.
ولی متوجه شدم بر اثر بیماری قلبی و سکته ای در بیمارستان بودند، تشخیص غلط اورژانس حال فصیح را وخیم تر کرد / هوشیاری فصیح در سطح متوسط است
پریچهر عدالت – همسر فصیح – درمورد علت بروز سکته مغزی وی به خبرنگار مهر گفت : فصیح خیلی کار می کرد. صبح روز چهارشنبه هفته گذشته وقتی از خواب بیدار شد نمی توانست صحبت کند. ما هم با اورژانس تماس گرفتیم و آنها گفتند قند خونش پائین آمده. با تزریق قند حال ایشان بدتر شد و در نهایت به بیمارستان منتقلش کردیم و پزشک معالج وی اعلام کرد که او خونریزی مغزی کرده است .
خوب خیلی ناراحت شدم و از سوی دیگر خوشحال که ایشون از آن حمله جان سالم به در بردند.
در صدد این بر آمدم که از کتابهای ایشون این بار که به نمایشگاه کتاب رفتم، تهیه کنم. ولی اون زمان خیلی دور بود، البته آرش طفلی گفت اگر بخواهی کتاب های ایشون را بخونی من برایت می فرستم«سپاس آرش جان ار محبتت» ولی من قبول نکردم.
آخه یکی از دوستان گلم کتابی برای «رژیم غذایی با توجه به گروه خونی» که لازم داشتم را برایم تهیه کرده بود و زحمت کتابی از آقای»فصیح» را هم طی تماس تلفنی به ایشون واگذار کردم.((دوستان با محبت همینند دیگر))
نمیدونم آیا تو هم ایشون را میشناسی یا نه! ولی اینجور که من در اینترنت خواندم باید نوشتار ایشون خیلی زیبا و گویا باشد.
واقعا این که هنوز در اونجا عاشق ایران موندی و فرهنگش!!! باعث افتخاره رفیق.
سلام شهلا جون نازنینم.
کتاب هاش محشرهُ، بی نظیره. واقعا باید کتاب هاش رو خوند. اتفاقا دفعه قبلی که ایران بودم دو تا از کتاب هاشون رو خریدم آوردم با خودم. می خوای برات با پست بفرستم؟؟؟ اگه خواستی حتما بهم بگو.
می بوسمت.
سلام …نوشته هاتون من یاد دوران دبیرستانم انداخت که تا صبح بیدار می موندم و کتاب داستان می خواندم …آخه اولین آشنایی من با کتابهای ایشون در همون دوران بود …عجب روزگاری بود …تمام کتابهای ایشون رو خوندم البته تا چند سال پیش …بعضی ها واقعا زیبا هستند…با نوشته شما هوس کردم دوباره بخونمشون.شاد باشید
درود بر شما ای هموطن گرامی
ایام سوگواری اباعبدا… الحسین را تسلیت میگویم و برایتان آرزوی قبولی طاعات و عبادات دارم.
یک عرض مختصر دارم و رفع زحمت میکنم. مهم این نیست که من کیستم و چه میکنم. مهم این است که نهضت بمب گوگلی علیه حذف نام ایران از فهرستهای سایت یاهو دارد مجدداً به بار مینشیند. سایت اینترنتی بمب، به وبلاگ اطلاعرسانی تاریخ ایران، اسلام و معرفی چهرهی حقیقی، راستین و صلحدوست فرهنگ ایرانی اسلامی تبدیل شده و به زبان انگلیسی فعالیت میکند.
این سایت، اطلاعاتی گرانقیمت از فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی به بازدیدکنندگان خارجی خود میدهد که در روز بیش از 2 هزار بار به سایت مراجعه میکنند و اغلب آمریکایی هستند. برای کمک به روند رو به رشد این بمب، سایت http://helloyahoomail.net را با کلیدواژهی Yahoo mail لینک کنید تا بمب به عمل بیشتری برسد. این پیام را به دوستان نیز برسانید و محتویات صفحهی داخلی وبلاگ را حتماً مطالعه بفرمایید. سپاسگزارم
نمیشناختم ولی از امروز با ایشان هم آشنا شدم و امیدوارم بتونم کتاب های ایشون رو تهیه کنم.
عزیزم درود من از ایشون هیچ چیز نمیدونم ولی با خوندن این مطلب کنجکاو شدم در مورد ایشون بیشتر بدونم
با درود فراوان در جستوجو برای يافتن تارنما های پارسی زبانی که در باره ترانسکشوالیزم داشته باشند به این سایت رسیدم
که گذارشی در باره ترنسکشوال ها بود
خدا نکنه این گذارش ها به دست بچه های ساده ترنسکشوال ایرانی نرسد شور بختانه دکتر میر جلالی نابود گری موفقی هستند. نمی دانم که چگونه می شود به این بچه هاس ساده گفت پیش این دکتر های که در این زمینه وارد نیستند نروید.
نمی دونم دوباره آدمهایی جای این افراد رو پر خواهند کرد در ادبیات و هنر .یا نه ؟؟! من که شک دارم . همه چی بد جوری داره به بیراه میره با این نسل جدید !!
خدا رو شکر که ایندفعه آدرسو درست نوشتم :ی
دوست عزیزم من هم روزهایی که میبایست پای کتابهای ارزشمندی می ریختم و نکردم چون در دوران ابتدایی و راهنمایی هنوز مطالعه وسیعی نداشتم پای هر آشغالی می ریختم از جمله کتابهای اسماعیل فصیح که معتقدم هم راستای کتابهای فهیمه رحیمی و امثالهم است. خوشبختانه بعد از آن دوران آنقدر سلیقه ام کمال پیدا کرد که دیگر حاضر نیستم آن کتابهای مزخرف را بخوانم و از یاد آوری اینکه من هم کتاب ایشان را خوانده ام شرم دارم اما من از لای همه ی تاریکیها خوبیها را پیدا کردم .
راستی دوست عزیز به برنامه ی دهم بهمن دعوت شدید. لطفن حمایت کنید تا بلکه دوستانمان آزاد شوند.
شهلا جان این بار دومیه که میبینم فکرهامون یکیه …اونم اینکه من دو تا از کتابهای اسماعیل فصیح رو سالهاست که یکی از دوستانم برام فرستاده بود و الان تقریبا سه شبه که موقع خوابیدن دوباره دارم کتاب ثریا در اغما رو میخونم و شب اول همونطور که داشتم کتاب رو شروع میکردم یاد خبر بیماری ایشون افتادم که چند وقت پیش در سایت رادیو زمانه خونده بودم . داستانهای ایشون بسیار خوندنی و دلنشین هستند . بامید سلامتی و طول عمر براشون و خانواده شون . سبز باشی .
به نام خدا
« وقتي ديدمش دمر افتاده بود روي زمين آنقدر حالش بد بود كه ديگه نمي تونست حرف
بزنه ، نمي دونم شايد مست كرده بود و شايد نه ، ولي خوب شد با اون چشمهاي
گود افتاده اش ، ديگه نمي تونه نفس بكشه ، هنوز صداي اون گلوله اي كه به سر بابام
زد رو فراموش نكردم ، همون گلوله ي سياه…»
دوست عزيز سلام
متن بالا بخشي از داستان « داستان مرگ » نوشته ي همان استادي است
كه در نظرهايي كه براي شما آمده بود
او را و دست نوشته هاي او را اراجيف خوانده و رد كردند
نظر اين دوست عزيز « بيتا ياري – فرياد » آنقدر باعث شرمساري من شد
كه حقيقتا از خودم خجالت كشيدم ، در اين كه ايشون داستان نويس هستند و ساده نويس
شكي نيست ، اما چه بهتر كه هيچ كس را صرفا با خواندن دست نوشته هايي كه با ما
سازگار نيست رد كرده و نوشته هايش را چرت و پرت بناميم
داستان بالا داستاني بود كه هرگز اجازه ي چاپ پيدا نكرد
و اينكه ديگه دوست خوبم
از اينكه دوستي چون شما دارم بر خودم مي بالم
خوشحال از خواندن دوباره ي متنهاي شما
در مورد عروسكهايي هم كه گفته بودي
شنيده بودم ، اما ورودشان به بازار را نمي دانستم ، به هر حال بايد جالب باشه
آدم هوس مي كنه وقتي اومد توي بازار بخره
البته اگه قيمتش مناسب بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در مورد آن جوان شيك پوش ، اينكه سياست چانه زني از بالا ، فشار از پايين شايد باشد
ولي اگه از من بپرسي مي گم هيچ گناهي نداره ، اين سليقه ي اونه ، اما سليقه يه خورده هم بايد
با شرايط اجتماع جور باشه ، در مورد بگير و ببندهاي دهه ي شصت ، حرف زياده
و در مورد گيلان و بارش برف ، و سرما ، ايران خيلي سرده ، ولي الان بهتر شده
گاز كه نيست ، يعني مي ره براي دمشق و بيروت و …..
ديگه اينكه فقط ببخشيد از اين كه زياد شد
به هر حال دوست خوبم
از خواندن متن خوب و آمزنده ي شما سپاسگذارم
دوست عزيز به دليل گرفتاري و عدم دسترسي به اينتر نت
متاسفانه ، كمتر موفق به خواندن نوشته هايتان شدم
اما هر بار كه آمدم حرف تازه اي را فرا گرفتم
راستي شما اينقدر اطلاعات رو چرا نمي گيد تا ما هم ياد بگيريم
بگذريم
به اميد ديدار دوباره
دوستدار شما
م…
خدانگهدار.
به نام خدا
سلام دوباره دوست خوب و گرامی
منظور از تندی به نظر دوست عزیزم
فقط این بود که به کسی و افکار کسی توهین
به معنای کلمه نکنیم
وگرنه به قول شما آزادی بیان باید باشد
آن هم در وب شما دوست عزیز
در مورد نوشته ی آخر هم
چیز خاصی نبود
منظور از گفتن اون کلمه این اطلاعاتی است که
من به شخصه از وب شما فرا گرفته ام
و منظورم صرفا اطلاعات شما بود
باشد برای بعد دوست عزیز
به امید دیدار دوباره
دوستدارت
م…
خدانگهدار.
بیتای عزیز: در دوست داشتن یا نداشتن کتابی یا نویسنده ای محتارید بی شک. اما جایی که با سلیقه کمال یافته کتابی را مزخرف می خوانید خوف آن دارم بی آن کمال چه می گفتید. در ضمن دخترم میبایست درست است یا می ریختم؟ اگر حافظه یاری کند جدا نوشتن می استمرار در ابتدایی تدریس می شود.
فراموش کردم. . .از الهه مهر سپاسگزارم که مطلب را با مهر به وبلاگ من پیوند داده اند.
سلام
از معدود نوسیندگان ایرانی هست که اکثر کتابهاش رو خواندم و داستانهاش رو دوست دارم
ثریا در اغما هم اولین کتابی بود که ازش خواندم
خوشحالم حالشون خوبه
من گرچه با نام ایشان آشنا هستم و چند کتابی هم از ایشان در کتابخانهی کوچکمان وجود دارد ولی از آنجائی که من به خواندن رمان،کشش چندانی ندارم، کتابها هم چنان ناخوانده مانده است.
سلام شهلا جان
چطوری؟ مدتی می شود که درست حسابی سری به اینترنت ، نزدم.
مهمان دارم و با کار و … ،دیگر
فرصتی باقی نمی ماند. بهر حال از مطالب خوبت لذت بردم.
موفق باشی
شیرین
سلام قبلا اینجا سر زدم
زیبا نوشتی
شاد باشی
بای
سلام
ازوب شمابازدیدکردم
خسته نباشی
اگرمقدوربودبامن تماس بگیریدممنون میشوم
باارادت وپوزش
۰۹۳۵۵۰0000
لطفاشماره تماس بنده ازنظرقبلی که هست حذف گردد
ممنون مثل همیشه
خیلی از مطالب رو ما باید از شما یاد بگیریم و خیلی از اشخاص رو هم از طریق شمایی بشناسیم که در ایران نیستید
امیدوارم خدا ایشون رو شفای کامل بده
اما در مورد کتاب رژیم درمانی بر اساس گروه خون
برام جالب بود
می شه در موردش بیشتر توضیح بدی؟
سلام
کتابهایش را سالها پیش میخواندم و لذت میبردم شکی نیست که برای عوام می نوشت اما چون از دل مینوشت بر دل هم می نشست
سلام
وای نمی دونی چقدر دوستش دارم قلبم ایستاد وقتی شنیدم اینو بازم یمیام ..
نه گلم … نمیشناختم …
آپم رفیق
سلام و درود بی پایان به اسماعیل فصیح
فقط میتونم بگم که او با شراب خام،عطش روحم را سیراب کرد
با دل کور چشمان دلم را بینا کرد
با لاله برفروخت،انقلابی در افکارم برفروخت
داستان جاوید ابدی ترین کتابی خواهد بود که در ذهن حقیرم به یادگار خواهد ماند…
با آرزوی سلامتی و توفیق از این بیشتر برای اسماعیل فصیح
پاینده باد ایران و ایرانی
گفتار نیک.پندار نیک.کردارنیک
باشد که هویتمان را به دست نسیان نسپاریم.