Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for سپتامبر 2004

درود؛


من حالم خيلی خوبه ديشب همه گی خونه خواهرم بوديم و زاد روزش که ۳شنبهء پيش بود به دليل اينکه او وهمسرش کار ميکردند درهفته و روزشنبه جشن گرفتيم که جاتون خالی بود خيلی خوش گزشت البته ما از اين جشنهای خانوادگی زياد داريم ولی ديشب جای پدرم خيلی خالی بود (زيرا ايشون در حال حاضر ايران هستند) و جای تو نيز خالی بود .



با آهنگ* نازی جون* به وجد اومدم و کلی رقصيدم به يک باره انرژی خوبی بهم دست داد (با توجه به اينکه برادرم از پشت سر و مادرم از رو به رو هوام رو داشتند) و تونستم کلی برقصم و ديگران را نيز از شادی خودم شاد کنم و به يک باره صدای جيغ و هل هله و لی لی لی ِ همه بلند شد و ميدون رقص برای من خلوت شد… کاشکی پدرم نيز ميبود و می ديد آخه شوربختانه هميشه اينجوری نيستم که ولی خيلی خوب بود و خودم خيلی خوشحالم ….



اين هم کيک ۳ طبقه



هر کسی از موقعيت تو تهران خبر داره به من هم بگه آخه در سايت خبری ايسنا و پيک ايران يه خبرها و عکسهايی هست که دلم شور افتاده است


تندرست شاد و پيروز زيوی …. تا درودی دگر بدرود

Read Full Post »

امــــــــــــروز



درود بر تو؛


درود بر پائيز زيبا درود بر تمام زيبائی ها آنهايی که قابل ديدن و لمس کردن هستند



ماه مهر به نظر من يکی از زيبا ترين ماه های سال است دليل اولش اين است که خودم در اين ماه به دنيا آمدم هر چند که در زندگی مجبور به پيمودن فراز و نشيبهای جان کاهی شدم




ولی هيچ گاه از اينکه زنده ام نا خوشنود نسيتم واما دليل دوم اينکه عاشق رنگهای اين ماه هستم و بيشتر لباس ها و وسايل شخصيم از رنگهای قرمز و زرد و نارنجی هستند



ميدونی اين رنگهايی که نام بردم به نظر من از رنگهای اصلی در دنيا هستند هر جايی که باشی اون رنگی که گرمه از همه بيشتر ديده ميشه مگه ميشه که ديده نشه؟



ببين زير آب هم اين زيبايی ديده ميشه و دليل ديگرش هم اينه که دختر کوچکم در ماه آخر پائيز چشم های خوشگلش را به دنيا گشود.


من خيلی به آينده روشن اميدوارم چه برای خودم چه برای فرزندانم و ميدونی من منفی گرا نيستم و اصولن مسائل آزار دهنده را به ياد نميسپارم و به مواردی که ازشون درد کشيدم ياد نميکنم زيرا فراموش شده است برايم و تلاش می کنم خاطرات شيرينم را از ياد نبرم و زياد بخندم و ديگران را به خنديدن وادارم حالا با گفتن جوکهای دست اول ۱۸ سال به بالا گرفته تا ….



حرف خيلی دارم ولی نميتونم همه را اينجا بنويسم پس اين احساس را در بيان زيبايی طبيعت بيان ميکنم ( البته اين زيبايی ها کمک من در شاداب بودن هستند ها)…


آهنگ جديد آريان را شنيدي؟ با نام(طــلـسم)


…..گل و گلدون بهونن باد و بارون بهونن شب و ستاره ها مهتاب و آسمون بهونن …..


اگه ميگم برت از دل خسته ام بهون َس که بگم…..آه ….


همش پيشنهاد سعيدحاتمی بود که من را با تو آشنا کرد


يا بهتر بگم باعث شد با شما ها آشنا بشم نه به دل نگيری سعيد جون٬دوست خوبم تو بودی که من را با اين دنيای مجازی و با اين دوستان نيک آشنا کردی و من هميشه سپاس گزارتم


برای تک تک شما آرزوی تندرستی و پيروزی در کارهاتون دارم


تا درودی دگر بدرود

Read Full Post »

درود بر تمام دوستانی که برای من دلشون شور زد


بله من هفته پيش رفته بودم برلين نزد دوستان نيکم


از جمله دوست خوبم سعيد جونم که بيشتر تون ميشناسيدش.اينجا Potsdam نام شهر


سعيد است که ميتونم به جرات بگم که پس از ايران باستان يکی


از بهشت های روی زمين است



هر قدم که جلو ميرفتيم يک کاخ يا قصر زيبا بود با باغهای زيبا تر و تاريخی و ديدنی که دوست نيکم تمام تاريخش را ميدونست و به من نيز گفت



با اينکه موقعيت جسمی ام آنچنان عالی نسيت ولی از پای نمينشينم و به گشت و گزار ميپردازم البته با وجود دوست گلی مثل سعيد ديگر جای هيچگونه نگرانی برايم نبود .





اينجا به دستورپادشاه آنزمان هر چند که از ديار غريب آگاهی لازم را نداشته؛ ولی بنا به شنيده هايش به رسم کشور چين ساخته شده است.



و اين نيزشیر زن است ولی نميدونم اين خانم در داستانهای ما بودند حالا چه جوری از اروپا سر در آوردند خدا داند…. و من به دليل مادر بودنم از اين مجسمه خيلی خوشم آمد.



بنا به گفته سعيد اينها؛ تنها درختان نخلی هستند که در آلمان وجود دارند که همينطور نيز است



ميدونی سعيد فردانسان دوستی است و گام به گام با من همراه بود



فردای روزی که رسيدم با برنامه ريزی از قبل مشخص شده به ديدار مرد توانای زبان پارسی (آقای شيد رنگ)رفتيم و پس از چند ساعت سخن گفت و شنيد؛ از جانب اين استاد زبان پارسی که رسم ميهمان نوازی را به جای آوردند و از موقعيت بزرگتر بودنشان استفاده نيکی کردند همه با هم به يک رستوران شيک و بزرگ چينيها رفتيم چون غذای بسيارسالمی دارند.



پس از رستوران در راه به اين افراد ارتش قديم آلمان رو به رو شديم که مراسم مخصوص اجرا کردند



بله اين نيز همان جاست که گيله مرد از آشغالهايش و….عکس در بلاگش گزاشته بود



و پس از آن من و سعيد به ديدن جاهای ديدنی برلين رفتيم که مشخصه با راهنمايی او بود


اينجا محل تفکيک آلمان شرقی از غربی بوده است



و در آخر پس از ديدن آثار تاريخی ديگربه سمت دروازهء برلين رفتيم که من اينجا را هميشه از تلويزيون می ديدم



ولی به من خيلی خوش گزشت و درهمينجا از سعيد دوست بسيار نيک و گلم برای زحماتش سپاس گزاری ميکنم؛ با اينکه به من گفت که حالا حالا ها نمياد شهر ما ولی اميد وارم که بتونم يه جوری اين محبتش را جبران کنم.
آرزو دارم که هميشه خوش باشيد.


تا درودی دگر بدرود.


Read Full Post »

منم ميرم ………

درود ؛


همه رفنتد




من نيز ميروم………………


کجا؟



بدرود.

Read Full Post »