Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for مارس 2007

درود بر تو :


در مورد سال نو ، رسیدن دوباره گلهای بهاری به میدانهای شهر و سفره های هفت سین و خانه و کاشانه مان، گفتنی بسیار است و شنیدیم و خواندیم. فرا رسیدن بهار و آمدن شوق زندگی نو، بر همه شاد باد.


norooze%20irani.jpg


نکته هایی در مورد آئین های نوروزی در ایران، برایت دارم:


سفره هفت سين
رسم و باوري کهن است که همهً اعضاي خانواده در موقع سال تحويل ( لحظهً ورود خورشيد به برج حمل ) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سين گرد آيند. در سفره سفيد رنگ هفت سين، از جمله، هفت رويـيدني خوراکي است که با حرف » س » آغاز مي شود، و نماد و شگوني بر فراواني رويـيدني ها و فراورده هاي کشاورزي است – چون سيب، سبزه، سنجد، سماق، سير، سرکه، سمنو و مانند اين ها- مي گذارند. افزون بر آن آينه، شمع، ظرفي شير، ظرفي آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغي روي آينه، ماهي قرمز، نان، سبزي، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب ديني ( مسلمانان قرآن و زردشتيان اوستا و … ) نيز زينت بخش سفرهً هفت سين است. اين سفره در بيشتر خانه ها تا روز سيزده گسترده است.


Norooz.jpg


پوشيدن لباس نو
پوشيدن لباس نو در آيـين هاي نوروزي، رسمي همگاني است. تهيه لباس، براي سال تحويل، فقير و غني را به خود مشغـول مي دارد. در جامعه سنتي توجه به تهيدستان و زيردستان براي تهيه لباس نوروزي – به ويژه براي کودکان – رسمي در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و اميران در جشن نوروز، براي نو پوشاندن کارگزاران و زير دستان بود. ابوريحان بـيروني مي نويسد : » رسم ملوک خراسان اين است که در اين موسم به سپاهيان خود لباس بهاري و تابستاني مي دهند «. مورخان و شاعران از خلعـت بخشيدن هاي نوروزي فراوان ياد کرده اند. و براي اين باور است که در وقف نامهً حاجي شفيع ابريشمي زنجاني آمده است :هر سال شب هاي عيد نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عوايد موقوفه تهيه و به اطفال يتيم تحويل شود.



اين باور کهن را در نوشته ها، توصيه ها و توصيف هاي نوروزي، همواره مي بـينيم که : از طبـيعت پـيروي کنيم، از درختان ياد بگيريم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشيم، که شگون شادماني و آرامش است.


هديه نوروزي، يا عيدي
هديه و عيدي دادن به مناسبت نوروز رسمي کهن است، کتابهاي تاريخي از پـيشکش ها و بخشش هاي نوروزي – پـيش از اسلام و بعد از اسلام – خبر مي دهند، از رعـيت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزيران، دبـيران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ويژه کودکان.


و به این دلیل به همراه موج پیشرو و برنامه ریزی های دقیق آقای مهندس سعیدی، برای بچه های بـــم لباس های سال نو را تهیه کردیم که این گلهای هنوز نشکفته نیز از آمدن سال نو لذت ببرند و لبخندی روی لبهایشان بیاید.


از همه همراهانمون سپاسگذاریم و سال نویی پر از تندرستی و شادکامی برایشان آرزو داریم. به یاری خدا آپدیت در سال نوی من در میهنم، ایران است.


سال نوی با آغازی خوش برایتان آرزو دارم… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


روزهای آخر ۱۳۸۴ در ایران بودم و برای چهار شنبه سوری خیلی نگران و همراه ترس از صداهای انفجار و بوی بدش و… که دوست نیکم گفت میریم باغ ما در شهریار و جشن میگیریم و آتشی به دور از صدای انفجار ترقه و بمب، برگزار میکنیم. خیلی خوشگذشت و دوستانم از چوبهای خشک داخل باغ آتشی تهیه کردند و خیلی بهتر از هر سال این جشن برگزار شد، ولی فردای آن شب اخبار اعلام کردکه هوای تهران ۱۰۰٪ آلوده است..( دوست گلم مهر جونم اگر اینجا رو میخونی میخام بگم برای همه چیز دستت درد نکنه و خیلی دوستت دارم نازنینم).


وجدان انسان دادگاه اوست


و حالا آخرین سه شنبه در سال ۸۵


جشن سوری یا چهار شنبه سوری و آشنایی با آن را تقریبن همه میدونیم ولی من از آرشیوم این متن را بیرون آوردم تا شما یی که هنوز این را نخوندی، ببینی که چهارشنبه سوری چگونه جشنی است.


چهارشنبه سوری يک جشن زرتشتی نيست.


سه شنبه شب؟ جشن چهارشنبه سوری؟ همين برای بسياری روشنه که اين جشن بايد واکنشی به سنتها و باورهای اعراب بعد از فتح ايران در پايان سلسله ساسانی باشه. ولی کيه که متوجه بشه ؟


جواب : دکتر کورش نيک نام موبد زرتشتی و پژوهشگر در فلسفه وسنن ايران باستان از راز ، چرا چهارشنبه سوری؟ و چرا آتش ؟ پرده برداشتند.
ما زرتشتيان در کوچه ها آتش روشن نمی کنيم و پريدن از روی آتش رو زشت می دونيم .








در گاه شماری ايران باستان و زرتشتيان اصلأ هفته وجود ندارد. ما در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم . شنبه و يکشنبه و . . . بعد از تسلط اعراب از فرهنگ اونها داخل ايران شد . بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای رو جشن بگيريم ( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد.


همونطور که گفتم ما در ايران باستان هفته نداشتيم ولی هر ماه رو به سی روز تقسيم می کرديم .و برای هر روزی هم اسمی داشتيم . هرمز روز ، بهمن روز ، . . .
برای ما سال ۳۶۰ روز بوده و ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ) ما در اين پنج روز آتش روشن ميکرديم تا که روح نياکانمون رو به خانه هامون دعوت کنيم .
بنابراين اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده اون آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستانه و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نره ايرانيان بعد از اسلام، نحثی چهارشنبه رو بهانه کردن و اين جشن رو با اون خرافه اعراب منطبق کرديم و شد چهارشنبه سوری .»


با وجود اين، کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان اين آئين را برگرفته از فرهنگ ايران باستان و زرتشتيان نمی شمرد و زمان شکل گيری آن را پس از حمله اعراب می داند.


در سالهای اخير، چهارشنبه سوری به جز آيينی سالانه، فرصتی برای گرد آمدن جوانان ايرانی، جشن و شادمانی آشکار و هم صحبتی دختران و پسران نيز هست که در شرايط عادی از چنين امکانی بهره مند نيستند.عدم نظارت نهادهای مسئول بر مواد آتشزا و ابزارهای نورافشانی، بازار گرمی برای نارنجکها، ترقه ها و فشفشه های دست ساز ايجاد کرده که هرساله خطرات و خسارات جانی فراوانی را در پی می آورند.



آتش را خیلی دوست میدارم. ببینم آیا وقتی شعله ای جلوی چشمانت بر افروخته است، به آن نگاه عمیق کردی؟


آتش خیلی زیباست و با قدرت…





چهار شنبه سوری خوبی داشته باشی ولی زیاد سر و صدا نکن و رعایت حال بیمارانی که در بستر خوابیدند را بکن( مادر یکی از فامیلهای ما بر اثر همین سرو صدای شب چهارشنبه سوری جان را به جان آفرین سپرد)


تندرست، شاد و پیروز زیوی… بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو

هنگامی که نوای دلنشین کمانچه را شنیدم ناخودآگاه چشمانم ابری شد و بارید تا پایان تمنای این ساز بسیار دلنشین. یاد بم، یاد سیاوش تی دوست گلم (که هیچ خبری ازش ندارم و نگرانشم)، یاد کنسرت «ِهم نوا با بم»، یاد مردمی که شب سال نو است و با همون هیچی باید وارد سال بشوند وهمه مسائل غم بار زندگی. میدونی اصلن کار کمانچه انگار پاپین آوردن قدرت روحی انسان است. آدم به جاهایی پرواز میکنه با شنیدن این دستگاه موسیقی از نزدیک، که غیر قابل وصف است. به هنگام نواختن، افراد گروه با نگاه های خود اشاراتی به همراه پیامهای اجرایی با چشم و ابرو، که چگونه و در کجا و چه سازی نوبتش است برای نواختن را داشتند. آقای حسن بهروزی به هنگام نواختن شونه هایشلن را با ریتم بخصوصی به حرکت در می آوردند که خیلی دیدنی بود.

شب بسیار خوب و به یاد ماندنی داشتیم، خیلی از دوستان گلم که از شهرهای دیگر آمده بودند را دیدم. خلاصه موسیقی اصیل را برای اولین بار زنده، مهمان بودم و دیدن کنسرت بسیارزیبایی را در عمرم تجربه کردم. خلاصه در آخر کنسرت، عکس با تمام گروه انداختم، حتا با خانم آقای سالار عقیلی که خانمی بسیار نیک و خون گرمی هستند.

و هنگام باز گشتمون، یکی از افراد گرو که« تـًـمبَک» را بسیار زیبا و با هنرمندی کامل می نواخت، وقتی من که بر روی ویلچر نشسته بودم را دید ازم با تعجب پرسید که، آیا شما با این (به ویلچر اشاره کرد)اومدید؟ من: بله.

دسته گلی که پس از پایان کنسرت دختران زیبایی بهشون هدیه داده بودند را به من تقدیم کرد، کلی سپاسگزاری از رفتنم… وکلی از محبت این هنرمند خوشحال و سرافراز شدم، خیلی مجلس خوبی بود و جای همه خالی…

سالار عقیلی و گروه دستان

06f5995a1139b573e91133c91b48b980.jpg

خلاصه ای از معرفی آقای سالار عقیلی و گروه دستان:

سالار عقیلی خواننده جوان موسیقی ایران، متولد ۱۹۷۷ در تهران ، با اجرای زیبای آلبوم (عشق ماند) و پس از آن (سایه های سبز) از آثار ارشد تهماسبی جای ویژه ای در دل علاقمندان موسیقی ایران یافت. پس از همکاری موفق با ارکسترسیمفونیک تهران، ارکستر ملی و ملل در کنسرت های ایران و اروپا، یکی از بهترین انتخاب ها برای یاران توانمند دستان است.
ماه مارس ۲۰۰۷ صدای گوش نواز و گرم او در اجرای اثر نوین سعید فرجپوری و گروه دستان(دریای بی پایان) تقدیم گوش موسیقی نیوش شما می شود.

f7344cee1e2de95b79b666dac50e3751.jpg

نام اآلبوم جدید؛ دریای بی پایان، که در آغازین صفحه آلبوم این نوشته از رخوان ثالث را میبینید:

در موسیقی ما تغییرها و پرواز و جهش نغمه ونتها چقدر کم شباهت

به توفان پر قدرت دریا دارد و نیز در موسیقی ما چقدر رضایت بیشتر

هست تا عزم و حرکت قاطع و گرم.

» مهدی اخوان ثالث «

هم نوازان:

حمید متبسم (تار) « روی نام آقای متبسم، کلیک کن تا هنر نمایی گروه دستان را بشنوی»

پژمان حدادی (تمبک . بم دایره . دایره)

بهنام سامانی (دف . دایره . کوزه . دمام)

سعید فرج پوری (کمانچه)

حسین بهروزی نیا (بربط)

*******

روز زن نیز به میهمانی رفتیم و خیلی خوش گذشت، بقیه رقصیدند، من نگاه کردم و به امید روزی که

دست همشون را در رقص از پشت ببند، آرام گرفتم. خلاصه شهلا اکتیو می شود.

به امید دیدارت در قرار بلاگری آینده در ایران-تهران، که همراه چند دوست هم غربتی دیگر در خدمت هستیم…

در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

(بیشتر…)

Read Full Post »

درود بر تو :

گزارشی از بی بی سی:

دلتان می خواست کدام بوديد مرد يا زن؟

چهره زن و مرد

امروز مراسم روز جهانی زن در نقاط مختلف جهان برپاست. موقعيت اجتماعی و حقوقی زنان هنوز هم دلسرد کننده است. در پايان اولين دهه قرن بيست و يکم زنان هنوز هم از نابرابری با مردان شاکی اند. اين نابرابری در طول تاريخ عوارض زيادی از خود به جای گذاشته که شايد آشناترين آن حس حقارت و عدم اعتماد به نفس در بسياری از زنان بوده است. اما آيا واقعا زنان امروزی از زن بودن خود پشيمان هستند؟

شيرين عبادیکدام جنسيت را انتخاب می کنيد؟
شيرين عبادی، برنده جايزه صلح نوبل

در دوره های مختلف زندگی متوجه می شويم که بدون نظرخواهی از ما هويت و مسير زندگيمان رقم خورده و ما در تعيين آن حق انتخابی نداشته ايم. مثلا نامی که داريم، شرايط اقتصادی خانواده، اعضای خانواده، زبان مادری، نژاد و شايد مهم تر از همه جنسيت – که به گفته دانشمندان بيش از يک تصادف بيولوژيکی نبوده.

در حاليکه اين اختيار را داريم خارج از محدوده مکان تولد و شرايط خانوادگی هويت خودمان را متحول و زندگی را تجربه کنيم، اما نمی توانيم جنسيت ديگری داشته باشيم (تعداد بسيار کمی حاضرند برای تغيير هويت و مسير زندگی خود يا حتی برای ارضای يک حس کنجکاوی تنبه دست کاری های پزشکی لازم بدهند.)

رفعت بيات کدام جنسيت را انتخاب می کنيد؟
رفعت بيات، نماينده مجلس شورای اسلامی ايران
ممدعلی ايازی کدام جنسيت را انتخاب می کنيد؟
محمد علی ايازی، روحانی ساکن قم
کيانوش هاشميانک کدام جنسيت را انتخاب می کنيد؟
کيانوش هاشميان، استاد دانشگاه و روانشناس
پری نوش صنيعی کدام جنسيت را انتخاب می کنيد؟
پری نوش صنيعی، نويسنده در ايران
دو دختر ایرانی رو در رو
دیدگاه دو زن درباره وضعيت زنان ايران

پس راهی نيست جز اين که زن باشيم يا مرد.

اما اگر يک بار ديگر متولد می شديم دلمان می خواست کدام باشيم مرد يا زن؟

اين سوال بر خلاف ظاهرش، پيش پا افتاده نيست. اين پرسش همواره محور بخشی از مطالعات روانشناسی بوده و جامعه شناسان می گويند تحليل پاسخ افراد به درک بهتر چالش های اجتماعی کمک می کند.

اهميت اين پرسش هر چه باشد قوه تخيل و تفکر را به کار می گيرد.

شيرين عبادی، حقوقدان و برنده جايزه نوبل صلح، می گويد: «من اگر يک بار ديگر متولد شوم علاقه دارم زن باشم و دقيقا همان کارهايی را می کنم که تا به الان کردم. زن بودن در ايران يعنی دائما در کشمکش، دائما جنگيدن برای اثبات اين که تو توانايی داری. بيش از 35 سال وکيل و قاضی بودم اگر به دادگاه بروم شهادت من به تنهايی قابل قبول نيست اما دادگاه شهادت مرد بيسوادی که برای نظافت دفتر من می آيد را می پذيرد، چون مرد است. من به همين دليل که تحت ستم هستم و تحت قوانين تبعيض آميز، دلم می خواهد يک بار ديگر در ايران بدنيا بيايم و باز هم زن باشم و باز هم برای برابری بجنگنم.»

اما، دختران و زنان به دلايل مختلف ممکن است آرزو کنند مرد بودند. تحقيقات بين المللی نيز بارها و بارها نشان داده که چند دليل مشخص باعث می شود فرد يک جنسيت را به ديگری ترجيح بدهد: آزادی بيشتر، حق انتخاب بيشتر، قوانين مهربان تر، …

رفعت بيات، نماينده مجلس شورای اسلامی ايران، در پاسخ به اين پرسش که «دلتان می خواست مرد بوديد يا زن؟» گفت به زن و زن مسلمان بودن افتخار می کند اما می داند که تبعيض باعث شده برخی زنان از زن بودن خود پشيمان باشند: «در يک ورزشگاه دختر خانم ها را راه نمی دهيم – که يکی از بحث های چالش دار کشور ماست – می بينيم که يک دختر خانم با لباس مبدل داخل (ورزشگاه) می شود؛ اين تقصير اين دختر خانم نيست اين تقصير قانون و شرايط فرهنگی است. او احساس حقارت می کند. اين جامعه است که اين احساس حقارت را به او داده که خيلی بد است.»

مطالعات جامعه شناسی نشان داده که جامعه ای که در آن احساس رضايتمندی بيش از احساس دلسردی است، موفق تر است.

به تازگی در بريتانيا از 3200 دختر پنج تا 25 ساله سوال شده که آيا از دختر بودن خود راضی هستند؟ پاسخ سه چهارم از آنها مثبت بوده. آنها از دختر بودنشان راضی بوده اند.

محمد علی ايازی، روحانی ساکن قم، می گويد: «البته در جامعه نمی شود که همه راضی باشند. بخشی از اين بحث به فرهنگ و سنت هايی بستگی دارد که بر آن جامعه حاکمند و بر واکنش خانم ها تاثير می گذارند. اما نکته ای که در ذهن من وجود دارد اين است که پاسخی که به اين سوال داده می شود و اين نوع جبهه گيری ميان زن و مرد به طور طبيعی شکل می گيرد يا در اثر يک نوع تبليغات و يا يک نوع رفتارگريزی شکل گرفته است.»

آقای ايازی در حاليکه اشکالی در مطرح کردن اين گونه سوال ها نمی بيند، در مورد انتخاب جنسيت می گويد: «جنسيت دست خود انسان نيست که بخواهد انتخاب کند اما اگر از من اين سوال را بکنيد می گويم اگر موفق باشم، فرق نمی کند از کدام جنسيتم. ولی اگر بخواهم فکر کنم که در يک محيطی هستم که در آن مردها بهتر می توانند موفق باشند خوب می گويم که می خواهم مرد باشم و اگر ببينم در محيطی که هستم امکانات و شرايط برای زن فراهم است خوب می خواهم زن باشم؛ من از اين جهت برايم خيلی مهم نيست که کدام باشم.»

آيا برای همه مردان مهم نيست کدام باشند، مرد موفق يا زن موفق؟

کيانوش هاشميان، روانشناس و استاد دانشگاه در تهران، معتقد است اگر چنين نظرسنجی از پسران و مردان جوان 5 تا 25 ساله در ايران می شد به احتمال زياد آنها همانطور که از پدران خود فراگرفته اند که به «مردانه» رفتار کردن، تکيه کنند علاقه ای به اين که زن متولد شوند، نشان نمی دادند.

در مقابل، شهين عليايی زند، روانشناس و بنيانگذار موسسه پيشگيری از آزار جنسی کودکان و نوجوانان در ايران، در نگرش پسران و مردهای جوان تحولی تازه مشاهده کرده است: «تا پانزده شانزده سال پيش پسرها اولا از طرح اين سوال سرخ و دگرگون می شدند اما اخيرا گروهی از دانشجويان پسر در پاسخ به من می گويند ای کاش دختر بدنيا می آمديم؛ قدرت زنها خيلی عجيب است. به نظر من اکنون مرد ايرانی قدرت و غيرت زن ايرانی را پشتوانه خودش قرار داده است.»

متن کامل گفتگو

ما همه زنان خود را تا اين حد موثر و قدرتمند نمی بينند. هلیا، بیست ساله ، دانشجوی صنایع غذایی در مشهد می گويد با شرايط زنان در ايران ترجيح می دهد مرد متولد شده بود: «در ذهن من زن همیشه به عنوان موجودی ضعیف، آسیب پذیر با انواع و اقسام دردها و گرفتاری ها تداعی شده که آرزو دارم اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم به هیچ وجه زن نباشم آن هم در جایی مثل ایران. دوست دارم اگر دوباره به دنیا بیایم مرد به دنیا بیایم. یا اصلا به دنیا نیایم. در دنیایی که معیارهای سنجش خوبی و ارزش ها صرفا جوانی، زیبایی، قد و قطر دور کمر باشد نه سواد و اخلاق و نوع نگرش و توجه به مسائل بشری و وفاداری و قداست وجود یک زن، چه چیزی بهتر از این می توان گفت.»
متن کامل گفتگو
نابرابری ارزشهای جامعه در قبال زنان باعث نشده که اين مرد جوان در مورد زن بودن کنجکاو نباشد: «من، بارها به این موضوع فکر کرده ام و برایم بسیار جالب است که زندگی جنس مخالف (زن) را نیز تجربه کنم. در بسیاری موارد، چه از نظر بیولوژیکی و چه اجتماعی، قاعدتا دردسرهای بیشتری را باید تحمل کرد. اما قطعا تجربه متفاوتی از زندگی را بدست خواهم آورد. شخصا سوالات بیشماری در مورد رفتار های زنان برایم مطرح است که تصور می کنم هرگز پاسخی برایشان نیابم مگر آنکه دوباره با جنسیتی دیگر متولد شوم!»

اما، مهسا، 13 ساله، دردسرهای پسرها را بيشتر می داند. او که دوست دارد دختر باشد چون به نظر او دخترها باوفاتر و خوشگل ترند، می گويد: «مثلا پسرها زورشون مياد درس بخونن اما دخترها اصلا اين مشکل را ندارند و سعی می کنن درس بخونن و به جاهای بالاتر برسند اما پسرها به اين چيزها فکر نمی کنن.»

پری نوش صنيعی، نويسنده رمان های معروفی مانند «سهم من» و «پدر آن ديگری»، با اين نقطه نظر موافق است: «من حتی در محيط کارم خيلی بهتر با خانم ها کار می کردم و برای من کار کردن با آنها يک موهبت بود. زنان در گروه های تحقيقی که داشتيم خيلی دقيق تر، بدون چشم داشت های آنچنانی، صادقانه و با علاقه کار می کردند. برای همين من بی اختيار خانم ها را استخدام می کردم. شايد اين فقط يک تعصب زنانه باشد.»

برخی، «تعصب زنانه» را يکی از عوارض نابرابری ها و تبعيض هايی می دانند که زنان برای ساليان سال با آن مواجه بوده اند اما نگاهی مثبت تر اين است که سرخوردگی ها باعث نشده زنان برای برخورداری از «امتيازات مردانه» از ظرائف و ويژگی های جنسيتی خود صرف نظر کنند.

همچنين شايد در دنيايی برابر اصلا لازم نيست انتخابی ميان دو جنسيت صورت بگيرد.

روز جهانی زن را به تمام انسانهای روی کره خاکی شاد باش میگویم.
********
به مناسبت اینروز (روز زن)، امشب به جشنی میریم که مخصوص روز زن است.
عکسها و گزارشات در پست پسین وارد خواهد شد…
در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… بدرود.

(بیشتر…)

Read Full Post »

درود بر تو :


باز هم از منزل بیرون رفتم تا کمی خودم را با محیط اینجا وفق بدم، دنیا خیلی بده خیلی… من در اینجا با تمام آرامش زندگی کنم و زنان دیگر در ایران اونجور که خودت میدونی.


بگذار یه جریانی که بار پیش در ایران بودم، برام پیش اومد رو برات بگم: یکی از روزهای اقامتم با خواهر آقای همسر رفتیم به کلاس یوگا که ایشون شرکت میکرد. در بین راه برام گفت، اونجا یک خانمی است که ام اس داره، حالا می بینشی و باهاش آشنا میشی. خلاصه رسیدیم و من را به تمام هم کلاسی هاش معرفی کرد و آغاز به حرکات یوگا کردند. من به عنوان مهمون در کنارشون بودم تا نوبت به حرکتهای دراز کش رسید و من هم با تعارف مربی باهاشون همراهی کردم… خوب چی میخواستم بگم کجا رسیدم!


بله پس از پایان تمرین ها من با همون خانمی که گفتم هم کلاسی خواهر شوهرم است و ام اس داره، مشغول حرف زدن شدیم، خواهر شوهرم به اون خانم گفت که، ایشون خانم برادر من است که برات گفته بودم ام اس داره. خانمه از من پرسید؛ شهلا خانم وقتی شوهر شما فهمید به بیماری ام اس مبتلا شدید چه کار کرد؟ من با تعجب از این سوال، گفتم خوب معلومه ناراحت شد. او، همین؟ من، بله خوب مگه باید چکار میکرد؟ این خانم یک دفعه گفت؛ میدونی شوهرم با من چه کرد؟ نه! رفت دوباره زن گرفت، من رو ول کرد و رفت سوی زندگی جدیدش، از اون پس هم دیگه نه محبتی نه هیچی… البته بچه ها رو میاد میبینه ولی با من دیگه کاری نداره و از زن جدیدش هم بچه دار شده. یک دختر که خیلی برایش خوشحالم چون من ۳ پسر به دنیا آوردم و اون خوشش میومد دخترم داشته باشه و…( البته گفت اون مرد بی وجدان از زن دومش هم جدا شده) و باز یک بچه طلاق دیگر به کشور گل و بلبل ما اضافه!


ولی من با تنفر از مردک، از خانمه پرسیدم چرا ازش جدا نشدی؟ میتونم بگم تقریبن به یک باره قوانین آشغال زن ستیز اونجا رو یادم رفت که اینجور پرسیدم. ولی ایشون با خونسردی پرسید؛ چرا جدا بشم خانم!؟ اول اینکه من هنوز دوستش دارم و بچه هام پیشم هستند و به غیر از این تمام خرج درمانم رو میده و ماشین آخرین مدل و موبایل، خونه شیک بالای شهر دارم و و و. آخه من نمیدونستم که شوهره خیلی پولداره و همه جوره هوای این خانم اولش را با زیاد پول خرج کردن های گول زننده داره… ببین زندگی ها چقدر مادی شده و پایه اش چقدر سست است!


ولی خانمه طفلی خیلی مهربون بود. همش از من میخواست تا برم خونشون و بهش سر بزنم، شماره تلفن و آدرس داد. هی میگفت منتظرتون هستم بیایید پیشم(آخه من خیلی کار انجام نشده داشتم و نمیتونستم برم ، تازه اگر میتونستم هم نمیرفتم. چون دیدن چنین زن ذلیلی برایم چیزی جز استرس و شوک نداشت. همیشه بدبختی از فقر نمیاد، یکی هم مانند این خانمه خوب، به این نوع بدبخت و ذلیل میشه…)


*******


در همینجا از تمام بانوان و سرورانی که برای بالابردن حقوق انسانی زن در ایران تلاش میکنند سپاسگذاری می کنم، به امید روزی که تمام زنان آزاده ایرانی در آزادی اجتماعی از همه حقوق در زندیگشون بهرمند باشند.


Resize%20of%20ghoroobe%20del%20angiz.jpg


خیلی از اینهمه خبر بد و خوب نگران و خوشحالم. پس روی به آواز زیبای خواننده ایرانی «شاهرخ» آوردم و با این آواز زیبایش خودم را کمی از اینهمه اِسترس و فکر های جور و واجور و نگرانی برای اعتصاب غذای زنان در بند و… بیرون کشیدم و به خیالات و ذهنیات خودم پناه بردم که یاد این جریانی که برات گفتم افتادم.


بله داره بهار میشه و زمستون نه چندان سیاه داره رخت بر می بنده و تا سال دیگر پیداش نمیشه، بلبلان زیبا هجرت کردند و به نزدیک خانه های ما آمدن تا در بهار با آواز زیبایشان ما را در جشن بهاریمون، همراهی کنند.



نمی دونی


نمی دونی .نمی دونی
وقتی چشمات پر خوابه
به چه رنگه به چه حاله
مثل یک جام شرابه
نمی دونی .نمی دونی.نمی دونی چه عمیقه
چه سخن گو مثل اشعار مسیحایی حافظ
یه کتابه یه کتابه
مثل یک جام شرابه
نمی دونی .نمی دونی.نمی دونی
که چه رنگه چه قشنگه
رنگ آفتاب بهاره
مثل یک جام بلوره
شایدم چشمه نوره
مثل یک جام شرابه


نمی دونی به جز من دگری هم نمی دونه
که یه دنیا توی اون چشم سیاه
هر کی گفته هر کی می گه همه حرفه
تو رو می خواد بفریبه
جز دل من جز دل من که پر از عشقو جنونه
حرف اون چشم سیارو
دل دیگه نمی دونه
چشم دیگه نمی خونه


جز دل من جز دل من که پر از عشقو جنونه
حرف اون چشم سیارو
دل دیگه نمی دونه
چشم دیگه نمی خونه
نمی دونی .نمی دونی.نمی دونی
وقتی چشمات پر خوابه
به چه رنگه به چه حاله
مثل یک جام شرابه
مثل یک جام شرابه
مثل یک جام شرابه


خیلی طولانی شد، ولی حرفهای نگفته ام در گلویم گیر کرده بود.


در پناه یزدان تندرست و شاد زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


صبح با صدای آواز خوانندگان درختهای رو به بهار رفته، از خواب بیدار شدم، دست و صورت را شستم و کافه دم کردم، اومدم دیدم که در نت چه خبره! دیدم وااااااااااای در ایران خیلی خبر های بد و خوب داریم .





البته این اخبار از ۱۳ اسفند آغاز شد.


خوب، به این دلیل که از مقاومت زنهای ایران زمین


لذت می برم.


و بد، به این دلیل که گرفتار بند و حبس


شدند. ولی امیدوارم زودتر و بی قید و شرط آزاد


بشوند.


«پتیشن را امضاء کنید.»



برای آزادی زنان آزاده ایرانی.



خیلی گرفتار و درگیرم و کلی کار دارم .


Resize%20of%20shekaf.jpg


وقت کم، ولی امید را همیشه پیش رو دارم و برای همه مشکلات، امید رهایی دارم. برای بچه های بم نیز تلاش میکنم تا دردی از روی دردهاشون بر دارم و پست پیش را چند روز آپ نکردم تا هر کی از اینجا رد میشه بدونه بچه ها به کمک نیاز دارند.


با مشکلات زیادی باید دست و پنجه نرم کنیم و آموزگارانمون نا راضی هستند و برای سد سیوند نگرانیم.


ما فرزندان ایران زمین ( سال 1386خورشیدی ) را سال کوروش بزرگ نامگذاری میکنیم !


خلاصه خیلی خبره و امید همیشه همراهمون باید باشه…


به امید دیدار و آرزوی تندرستی برای تمام هم میهنانم و سال نوی خوب با دلی خوش…


در پناه یزدان شاد، پایدار و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


کلامی از پرویز، یارمان در موج پیشرو:


سبد آرزوها



موج پيشرو 23 اسفند ماه عازم مركز نگهداري كودكان بي سرپرست مومن آباد بم مي شود.



و اگر خدا بخواهد و قسمتم بشه، من هم باهاشون ميرم .





اينبار قراره براي بچه‌هاي مركز عيدي‌هاشون رو ببريم ؛ آرزوهايي كه در سفر قبل خودشون برامون تعريف



كرده بودند. براي خواهرهاشون هم كه بيرون مركز هستند و براي بچه‌هاي خانواده‌هاي فقير مومن آباد،



لباس و هداياي ديگر.





يك سبدِ آرزو داريم .



يك سبد هم براي خواهرهاي بچه‌هاست كه هدايايي مثل چادر نماز، چادر مشكي و مانتوي مهماني،



دوربين عكاسي و واكمن هست، كه خودشون خواسته بودند.



يك سبد هم پر از عروسك و اسباب بازي و مداد رنگی . . . و هداياي ديگه داريم كه عيدي بچه‌هاي



خانواده‌هاي فقير شناخته شده در مومن آباد هست.



و سبد آخر هم هداياي چهارشنبه ‌سوري، جشن عيد و هزينه‌هاي ديگر بچه‌هاست.



من رفتم و از توي سبد آرزوها، يك آرزو رو برداشتم تا برآورده كنم.



سبدهاي ديگه و آرزوهاي ديگه هنوز خالين !



پس اگر شما هم با ما همسفريد، فرصت را از دست ندهيد.






چراغي بيفروزيم به مهر . . .




براي پر كردن هر كدام از سبدها و باقي اطلاعات لازم در اين زمينه، ‌ مي‌تونيد به آدرس زير سر بزنيد.



http://mojepishro.blogfa.com/



پس بیا تا دلی دیگر را در سال نو روشن کنیم و خانه آرزوهای این کودکان یتیم را پر از جشن و ، خدا یار دلخوشی خدا یار و نگهدارشان باد


.تا درودی دگر بدرود


Read Full Post »