درود بر تو :
در مورد ما»معلولین» تا چه اندازه می دانی!؟
باز از آقا شهرام یک ایمیل بسیار زیبا و انگار از دل ما و بی محبتی کسانی که ما و موقعیت بــد مون را نشناخته اند نوشته.
گوش کردن را یاد بگیر ، فرصت ها گاهی به آهستگی در می زنند .
باور کنیم و به باور برسانیم
آخِي
طفلي
حيوونكي
بيچاره
خدا شفات بده
نچ
.
.
.کم و بيش همه ما اين حرفها رو شنيديم . اگه بگين نشنيديم بهتون تبريك مي گم و بهتون مي گم كه شما معلول نيستيد . مردم پيرامون ما ، همين مردمي كه هر روز از كنار ما رد مي شن و ما از كنارشون رد مي شيم ( البته نه همشون) وقتي كه نگاهشون به ما مي افته ، لبريز از اين حرفها مي شن .
بعضي شون به زبون مي آرن و بعضي شون تو نگاهشون . در گذر اينهمه سال از عمرم به تازگي قرين پنج سال كمتر يا كمي بيشتر ، برخوردم به آدمهايي كه جور ديگه اي فكر مي كنن و بالطبع جور ديگه اي رفتار مي كنن .
به راحتي مي شه از كنارشون رد شد ، بدون واهمه از اينكه الان باز همون حرفهاي و نگاه هاي آزار دهنده رو
مي شنوي و مي بيني . اين افراد تو جامعه اونقدر مشخص و مبرهن هستن كه از دور كه داري بهشون نزديك
مي شي متوجه مي شي كه اين آدم كاري با تو و معلوليتت نداره . اون معلوليت تو رو نگاه نمي كنه ،
او انسانيت تو رو نگاه مي كنه . اين كه تو شمايل يك انسان رو داري . اگه احيانا لباس پاره اي پوشيده باشي اون لباس پاره توجه او رو بيشتر جلب مي كنه تا معلوليت تو . بي تعارف بگم
نسل جديد ، همين افرادي كه چند سال پيش قرين ده سال يا كمي بيشتر به دنيا اومدن ، بيشترين افراد اين گروه رو تشكيل مي دن . بچه هايي كه حالا آرام آرام سن خردسالي رو گذروندن و وارد دنياي كودكي و نوجواني شدن .
اجازه بديد كمي به اين قلم اجازه بدم تا جسورانه تر بنويسه ،
نسل جديد فهميده تر از نسل قديمه . اين موضوع رو مي شه حتي تو جوونهاي همنسن خودمون ديد . مقوله معلول و معلوليتي كه در جامعه ما ( ايران) با لنگه كفش بدبويي كه بايد با احتياط به سمت اون رفت و از كنارش رد شد و يكي از واژه هاي قشنگ بالا رو عنوان كرد اشتباه گرفته شده ، بايد بره و در جايگاه اصلي و واقعي خودش قرار بگيره .و ما ، فقط ما مي تونيم اين موضوع رو به واقعيت تبديل كنيم .
به ياد دارم سالها پيش زماني رو كه سوار اتوبوسي شده بودم و اتوبوس آرام آرام داشت به انبوهي از جمعيت در يك گله جا تبديل مي شد . جواني با يك ويلچر به اتوبوس نزديك شد و از مردم خواست كه وويلچر او رو همراه با خودش كه روي اون نشسته بود از پله هاي اتوبوس بالا ببرند و او رو سوار اتوبوس كنند .
مردم او را با زحمت زياد به داخل اتوبوس بردند . چند دقيقه بعد راننده داخل اتوبوس شد ، وقتي راننده چشمش به ويلچر جوان افتاد به حالتي بسيار زننده كه دور از شان و مقام یک انسان بود به جوان ويلچر سوار گفت :
اين چيه؟
قيافه مرد راننده در هم رفته بود و به حالتي كه انگار چيز بدبويي ديده به اشاره دست به سمت درب اتوبوس به جوان ويلچر سوار گفت :
برو پايين ، برو پايين
اين در حاروي شيشه تصوير آدم ويلچر سواري رو نشون مي داد و زير اون تصوير به خط خوانا و با كلمات درشت نوشته شده بود :لي بود كه در كنار وليچر مرد جوان صندلي قرار داشت كه بالاي اون
جايگاه ويژه جانبازان و معلولين
مردم جوان ويلچر سوار رو پياده كردن و كسي لام تا كام حرف نزد ، حتي خود من ساكت ايستادم و چون ميكروبي اين صحنه رو تماشا كردم .
حالا همه شما حق داريد دنيا رو روي سر من آوار كنيد . حق داريد . من سكوت كردم !!!
چرا ؟
شايد چون هنوز تابو شكني رو پيشه خودم نكرده بودم ، امروز منِ يوسف خاكيان وقتي قلمي به دستم سپرده شده وظيفه خودم مي دونم ، كه اين عهدنامه ننگين انسانهايي رو كه به معلول جماعت به ديدة يك لنگه كفش بدبو نگاه مي كنن چون موريانهاي بجوم تا تموم بشه . داستان ويلچر و مرد جوان و اتوبوس تنها جزء كوچكي از رفتارهاي گروهي از انسانهايي كه ما داريم با اونها زندگي مي كنيم بود .
چندي پيش خودم خبري رو در روزنامه تايپ كردم مبني بر اينكه پسر معلولي به علت معلوليتش و نه به علت ضعف قواي دركي و نه به علت محدوديت مالي و تنها به علت معلوليتش از درس خوندن در يك مدرسه عادي محروم شده و جالب اينجاست كه مسئولين رده بالاي آموزش و پرورش منطقه با خواهش و تمنا از معلم و مسئولي كه او رو از كلاس و مدرسه بيرون كرده بود خواستن تا اجازه بدن به كلاس برگرده و جالبتر اينكه با امتناع اونها مواجه شدن تا جائيكه وزير آموزش و پرورش هم چندي پيش تاكيد كرده بود كه حق دانش آموز معلول اينه كه در يك مدرسه عادي درس بخونه . به راستي من و تو و مايي كه خودمون در تنور داغ معلوليت سرخ شديم ، آيا بايد ساكت و خاموش نظاره گر چنين قصه هايي باشيم؟
آيا فقط بايد ما جماعت معلول رو فقط در مراسم برنامه ماه مبارك رمضان در برنامه ماه عسل ديد؟
كسي كه در عرض 20 دقيقه فقط 20 دقيقه تابلوي زيبا و باشكوه تصوير حضرت عباس رو مي كشه اون هم نه با دست بلكه با دهان آيا واقعاً شايسته چنين رفتارهاي زشت و كريهيه؟
به من بگيد ؛
آيا يك معلول قبل از اينكه يك معلول باشه يك انسان نيست ؟
همه اينها رو شما مي دونيد ، مي دونم كه مي دونيد
آيا دانستن اين كه خداوند متعال در روز ازل نه در ازاي گرفتن قطعه اي از وجود ما بلكه به عنوان موهبتي بي بديل به ما ارزاني داشته زكاتي نداره ؟
آيا اين حق انساني ما نيست ؟
باشد كه انديشيدن رو به كساني كه كمي كج انديش هستند بياموزيم .
مانا باشيد… يوسف خاكيان
كسي كه هيچ كس نيست
فرستنده :
ashegh951@yahoo. com
____
و اما حال خودم:
مي كند مرا صدا …… يك جوان فراتر از
قصه هاي آشنا ….. گويدم تو اي سحر
از اسارتم نويس ….. زخم درد اين دلم
زهر تلخ باطنم …… گشته ام در اين ديار
همنواي درد هجر ….. آشناي دور ز آفتاب
نميدونم چمه؟ حالم اساسي گرفته است
خيلي تنگه دلم
خيلي زياد
نزدیک دو سال نیم منتظر بهبودی ام هستم.. ولی
روز به روز از وجودم کاهیده می شود
امید، امید، امید
به چی!؟
تـــــرس
ترس از نافرجامی درمان
شاید
.
.
.
نه
حتمن این نیز بگذرد
گریه چشمانم را ضعیف تر کرده
تنها کاریست که
میتوان انجام داد
حرف برای نوشتن زیاد دارم ولی توانایی اش نیست
تا درودی دگر بدرود
Read Full Post »