Halowin-هالوین

 

از جشن های همراه با ترس این جامعه اروپایی و آمریکائیست، که تنها محض شوخی و خوش بودن و سرگرمی شان است.

 

 در این شب با خالی کردن کـَـــدو قرمز و وحشتناک درست کردنش، داخل آن را مثلن با روشن کردن شمعی درون شکمش و آرایش های ترسناک بر روی صورت های خویش، زیبایی بیشتری به مجلس جشن میدهند.

با آرایش های شیطانی و وحشتناک به خیابان ها برای اجرای این جشن میروند

 بچه ها از عصر به در خانه ها می آیند و  تقاضای  شیرینی میکنند

حتا خانه هایشان را وحشت ناک درست میکنند.

 آخر شب هم همه مانند «شام غریبان» در خیابان «با توجه به تاریکی شب» با شمع روشن، راهپیمایی می کنند.می خواهند شیاطین و ارواح پلید را از خود دور کنند.

تندرست شاد و دور از شیاطین زیوی… بدرود.

Read Full Post »

پاسخ به درصد آی کیو ات…

درود بر تو :

پاسخ به درجهء » آی کیوی» تو:

ببین تو تا آی کیو  IQ مغزت در چه حد است؟! 

پاسخ را به رنگ قرمز نوشته ام.

??.Scroll Down

 

 

If you see this lady turning in clockwise you are using your right

brain

If you see it the other way, you are using left brain

Some people do see both ways, but most people see it only

one way

If you try to see it the other way and if you do see, your IQ is above 160 which is almost a genius. THIS IS NOT A JOKE. BOTH DIRECTIONS CAN BE SEEN

 THIS IS NOT A JOKE

BOTH DIRECTIONS CAN BE SEEN

 

اگر می بینید که این خانم به سمت چرخ ساعت می چرخه، سمت راست مغزتون کار میکند

و اگر میبینی به سمت دیگر می چرخد، سمت چپ مغز شما کار میکند

برخی ها هر دو سمت را میبینند، ولی بیشتر آدمها فقط به یک سمت را میبینند.

اگر به سمت دیگر چرخیدنش را هم ببینی، باید بدونی که قدرت هوشی ات یا » IQ » تو از ۱۶۰ بالاتر است.

و این یک جوک یا شوخی نیست

که یک معجزه به حساب می آید.

البته اغلب آدم ها میتوانند این چرخش را از هر دو جهت ببینند و در نتیجه با دو قسمت مخچه شان مشکلی ندارند

                      

در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی…بدرود.

Read Full Post »

سنجش قدرت هوشی…

   درود بر تو :

ببین تو تا آی کیو  IQ مغزت در چه حد است؟! 

??.Scroll Down

 

 

If you see this lady turning in clockwise you are using your right

brain.

If you see it the other way, you are using left brain.

Some people do see both ways, but most people see it only one way.

 THIS IS NOT A JOKE.

BOTH DIRECTIONS CAN BE SEEN

 

اگر می بینید که این خانم به سمت چرخ ساعت می چرخه، سمت راست مغزتون کار میکند

و اگر میبینی به سمت دیگر می چرخد، سمت چپ مغز شما کار میکند

برخی ها هر دو سمت را میبینند، ولی بیشتر آدمها فقط به یک سمت را میبینند.

که یک معجزه به حساب می آید.

                                            ترجمه دختر بزرگم «طراوت»

ــــــــــ_منتظر پاخست می مونم ______

این را یکی از دوستان مهربونم»الهه جونم» برایم میل زده بود.

برای آخر هفته سرگرمی خوبی است

یک خبر مهم که برایم به اندازه یک دنیا ارزش داره

دیشب از جانب فاطی و وحیدوو جانم ۲ تا بسته پستی دریافت کردم. نمیدونی چه کارت های زیبایی برایم فرستادند.

دوستان گلم خیلی دوستتون دارم و از محبتتون بسیار سپاسگذارم و طی تماس تلفنی هم که باهاشون داشتم،  مطرح کردم که چقدر خوشحال شدم.

 

در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی…بدرود.

Read Full Post »

دلم هوایت را کرده …

 درود بر تو :

پارسال چقدر حالم بهتر از امسال بود. وقتی در تهران کار هام به ثمر نرسید، تصمیم گرفتم برم اصفهان نزد یکی  دوتا از دوستان نیکم…

((شاید بتونی حدس بزنی این عکس از کجاست!))

وقتی که ایران هستم  مدام از این شهر به آن شهر میروم و اکثرن نزد دوستان گلم هستم.

وقتی به اصفهان رسیدم کمی طول کشید تا دوستم بیاد به دنبالم ولی در همین حین«ریحانه» جونم که در تهران زندگی میکنه، چون از مسافرت من آگاه بود به محض اینکه به مقصد رسیدم بهم زنگ زد. و تا دوستم بیاد و به من برسه، ریحانه جونم با من تلفنی حرف میزد. تا اینکه ایشون تشریف فرما شدند.

وقتی رسیدیم به شهر با «سانی نازنینم» طبق قرار قبلی در یک رستوران رفتیم تا یکدیگر را ببینیم. آخ که دوستانم چقدر گلند و در آغاز دوستی با آنها اشتباه نکردم. بله جای شما خالی پیتزایی خوردیم و گپ و حال و احوالی و پس از آن راه افتادیم بریم یزد، که پارسال تمامش را نوشتم… الان هم به دلیل یاد آوری خاطرات خوبم این خاطره را مینویسم.

از یزد که بازگشتیم روز جمعه بود و تقریبن همه جا بسته بود.

ولی من به دلیل اینکه شهر اصفهان را بسیار دوست می دارم و تقریبن چند سالی در آنجا با خانواده ام زندگی کرده بودیم. من دوره دبستانم را آنجا گذراندم، خیلی دوستش دارم، چون شهریست برای من پر از خاطرات کودکی هایم.

 از میدان نقش جهان عکس انداختم» دقت کن ببین کی دیگه توی عکس هست!؟»  خلاصه خیلی بهم خوش گذشت، دوستی که تمام وقت همراه من بود واقعن محبت داشتند.

از دوباره دیدن «سانی »هم که خیلی خوشحال بودم ولی در همان سفر دیگر نشد همدیگر را ببینیم و من برگشتم تهران. البته دوستان بسیار بودند که میتونستم با یک قرار بلاگری همشون را ببینم، ولی وقتم خیلی کم بود و نشد. در آینده نزدیک باز هم به ایران میایم و شهر های دیگر را میبینم. البته این بار پس از رفتن به شمال، به سمت شمال غربی و آذربایجان راهی میشوم.

_____________ و یک پی نوشت به قول شماها:

 بگذار یک حرفی که خیلی وقته توی دلم مونده، از کسانی که حرفی یا دلخوریی دارند و نمی گویند و به یک باره خودشون را از دوستی کنار میکشند، خیلی دلخورم.

بابا تو رو خدا اگر نمیخواهی به دوستی ات ادامه بدی!!؟ بیا بگو برای چی و یا اگر از موردی ناراحتی آن را در میان بگذار، یا بگو من دیگه از تو سیر شدم و فهمیدم که ما  برای هم نمیتونیم دوستان خوبی باشیم… نه اینکه آدم زنگ بزنه اولش بگی الو و تا صدای طرف مقابلت که نمیخواهی دیگه باهاش دوست باشی را می شنوی، یا قطع بکنی یا بار دیگر میدهی دست بغل دستیت تا به دروغ بگه این شماره تلفن واگذار شده است… 

یا موردی دیگر این که اگر کاری از دستت برای کسی بر نمیاد، از اول از دوش خودت خالی کن و مصمم بگو فلانی من نمیتونم کاری برایت انجام بدهم و دور مرا خط بکش. هم خدا را خوش میاید هم بنده اش را.

البته میدونم دنیای بدی شده، ولی چه کسی این دنیای بد را کارگردان است؟

تندرست شاد و پیروز زیوی… بدرود.

Read Full Post »

و همچنین آرزوی من برای تو دوست نیکم…

درود بر تو :

ببین آرزوهای این بزرگ مرد داستانها، چقدر زیبا بوده است:

آرزوهای ویکتور هوگو

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی
از جمله دوستان بد و ناپایدار
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دستکم یکی در میانشان
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین گونه است
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد
که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد.

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می‌کنند
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران نمونه شوی .

و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

ـــ

زندگی چهره های گوناگونش را در گذشت زمان به ما نشان می دهد، ولی باید آگاهانه با هر چهره برخورد کنیم.

و از احوالات من اگر بخواهید، باید بگویم ملالی نیست جز دوری شما

این عکسها را دوست نیکم»پوتین نازنین» گرفته است.

به«سعید حاتمی»سری بزن، که در مورد* استقلال، آزادی،… !!!؟؟؟*در ایران نوشته.

در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… بدرود.

Read Full Post »

میهنم به کجا کشانده میشود؟!

درود بر تو :

چه خبر؟

خوبی نازنینم؟ من که دارم میترکم از فکر و خیال!!!

امروز از صبح که بیدار شدم با این آهنگ گریستم و گریستم. آقای همسر آمدند پرسیدند چی شده؟ چرا گریه ؟ اینجوری میخاهی بهتر بشی؟! گفتم :

دلم برای ایران تنگ شده ولی جرات رفتن ندارم

هوای دریای شمال را دارم ولی پای رفتن ندارم

دیدار یار را خواستارم اما انرژی و قدرت ندارم

برای دیدن و موندن جرات ندارم…

 به قول فردوسی شاعر بزرگ ایران:

دریغ  است  ایران  که  ویران  شود             کنام پلنگان و شیران شود

 اگر تک به تک سر به کشتن دهیم             به از آن که کشور به دشمن دهیم

 هر آنکه شود کشته ز ایران  سپاه             بهشت برینش بود جایگاه

نظامی خوش سرود ان پیر کامل                زمین تن باشد و ایران ما دل

همه عالم تن است و ایران دل                   نیست گوینده زین قیاس خجل

…

به امید پیروزی و بهروزی میهن نازنینمون بر تمام مشکلات جاری…

                                                          تندرست و پیروز زیوید… بدرود.

Read Full Post »

مقاومت …

  درود بر تو :

 

در زاد روزم ایمیلی از دوست نیکم آقای «سعید یساعی» «saeid yasaei»بدستم رسید. ایشون با فرستادن این عکسها مقاوت را به یاد من آوردند و گوش زد کردند که(( نا امید نشو))

بله سعید جان همین مقاومت و پشتکار را توشه راهم کردم نازنینم. هیچوقت نمیگویم نمیتوانم، با پشت سر گذاردن هر مشکلی که سر راهم باشد مقاومت میکنم و به زندگی ادامه میدهم.

 

When someone tells you that you can’t do something…

وقتی کسی میخواد به تو بقبولونه که تو قادر به انجام کاری نیستی

 
Look around…

یه نگاهی به اطرافت بیانداز

   

Consider all options…

همه موقعیت هارو در نظر بگیر  


 
Then GO for it!

سپس واسه اون کار اقدام کن  


 
Use all the things God gave you!

از تمام قابلیت هایی که خدا بهت داده استفاده کن   

Be creative!

فکرتو به کار بنداز و خلاق باش 

In the end, you will succeed and prove them wrong!

آخر سر موفق میشی و به بقیه ثابت میکنی که اشتباه میکردند   

دیدی؟ یادگرفتی! 

با سپاس از گرد آورندگان و نویسنده های سایت روزنه

باید مقاومت و سخت کوشی را از اطراف درس بگیریم.

بدرود…

Read Full Post »

لاغری در خواب…

 درود بر تو :

  در آغاز باید از تمام دوستان نیکم برای شادباشهای زیبایی که همه جانبه با «تلفن و ایمیل و در بلاگم» خجالتم دادند، سپاسگذاری کنم.  امیدوارم همتون 85 سال دیگر تندرست زنده باشید..  

prodDetail.zoomCover.image.src = «http://bilder.buecher.de/produkte/22/22487/22487866z.jpg»;
prodDetail.zoomCover.link = «http://bilder.buecher.de/bild.php?image=e3ttZWRpYV9zZXJ2ZXJ9fXByb2R1a3RlLzIyLzIyNDg3LzIyNDg3ODY2ei5qcGc=»;
addLoadEvent(prodDetail.zoomCover.checkSize);

 چند روز پیش بحثی از تلویزیون درباره لاغری توی خواب دیدم. گفتم این متن را از سایتش ترجمه کرده برای تو در اینجا بنویسم تا شاید اگر وزنت زیاد است موثر قرار بگیرد . این را شنیده بودم در مورد خوردن شام که هر چه بخوری به وزنت اضافه نمیشه و وزنت بالا نمیره«ولی چی، کجا، به چه صورت؟!» بله اون دوست درست میگفتند ولی با این شرایط باید این لاغری در خواب انجام بگیرد.

نه اینکه برای شام بشینی یک دست غذای «چلوکباب سلطانی»چرب و چیلی بخوری و بعد توقع داشته باشی وزنت کم هم بشود.

البته منم بدم نمیاد به این کار عمل کنم ولی دکترم قراره بریم دستور غذایی مربوط به گروه خونیم برایم بفرستند تا شاید من نیز وزنم به حد مناسب برسد.

 

اگر خیلی دوست داری وزنت پائین بیاید به این دستور غذایی عمل کن:

 

 برای صبحانه:

با یک صبحانه خوب و سبک، میتوان روز را آغاز کرد، با کورن فلکس یا جوی پرک همراه با میوه مانند نارنگی یا موز یا کیوی حلقه حلقه شده،نارگیل، برنج مثل شوله زرد یا میتونی نوتلا«Nutella» روی نون بمالی و بخوری. کلن مواد نشاسته ای مجاز ولی  «توجه داشته باش که مصرف شیر و هر گونه دیگری از خانواده آن و کالباس سوسیس یا تخم مرغ مجاز نمی باشد»

 و اما ناهار :

   

همه چیز میتونی بخوری، از جمله مواد گوشتی، نشاسته ای و هر چیز که میل داشته باشی مانند پیتزا، ماکارونی،انواع سوپ، مرغ… برای ناهار آزادی هر چیزی که دلت میخواهد بخوری.«البته با وزن های مشخص»

 البته اینجور که در این دستور غذایی نوشته

خوردن پیتزا در تمام مراحل غذایی آزاد است.

و خوردن پوره سیب زمینی و انواع سالاد و

سبزیجات، مانندخیار، کلم سنگ، کاهو یا پاپریکا«فلفل

دلمه ای» نیز پیشنهاد شده است.

و حتا صدف(که میدونم در ایران کسی شاید خوشش

نیاد)

 

و اما شام:

 میتونی با خوردن انواع ماهی، گوشت، یا پیتزا(مواد دارای پروتئین )خود را سیر نموده و با این گوشتهایی که مصرف نمودید به جنگ چربی های بدن رفته و پدرشون را در آورید.

 سوپ صدف دوست داری؟!

یا کدو!

شاید کلم!

 کدو تنبل!

 

ولی 7 روز باید تخم مرغ بخوری و 14 روز ورزش کنی که

 در روز((هر ۵ ساعت یک بار غذا باید خورده شود)) 

میدونی در مورد مقدار و وزن موادی که باید خورده شود، من چیزی در این سایت پیدا نکردم! ولی نوشته مثلن در یک «بروت شِن»که اندازه یک کف دست نان سنگک با «بر بری» ما می باشد، مقدار 100گرم نشاسته است.

 اگر احیانن خیلی مشتاق به انجام این رژیم غذایی بودی، فکر کنم کتابش در ایران نیز یافت شود. پس بخرش و انجام بده تا وزن دلخواهت را بدست آوری…(میدونی با این روش بدنت می فهمه کِی چه موادی بهش باید برسه)

در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… بدرود.

Read Full Post »

باز دوباره 21 مهر میاید…

درود بر تو :

 این دختر بچه کوچک وقتی سه سالش بود از هیچ جای این دنیای نامرد خبر نداشت. نمیدونست که به جز ورجه وورجه و بچه گی کردن چه چیزهای دیگری بر سر راهش میاید!

 خوب آخه هنوز خیلی کوچیک بود و از بدی و خوبی روزگار هیچ نمیدونست تا اینکه بزرگ و بزرگ تر شد و به این سن رسید. متولد ۱۳۴۶ است و حالا شما خودت پیدا کن پرتقال فروش را…

این رو ببین تا بعد یک داستان برایت بگم:

بله این دختر بچه در سن ۱۷ ونیم سالگی پس از اخذ دیپلم ازدواج کرد و نتیجه  ازدواجش دو تا دختر خوشگل به دنیا آورد. تا چــــــند سال پیش که از کشورش مهاجرت کرد و به دیار غربت رفت. در همانجا توی یک میهمانی ایرانی همین آهنگ را خوند، پس از دست زدن و ابراز احساسات میهمانان، از جانب یکی از دوستان خانوادگی بهش پیشنهاد شد که به دنیای موسیقی وارد بشه و ایشون بلافاصله دست رد به سینه پیشنهاد کننده زد.

آخه صدای خوبش برای خوانندگی نبود بلکه تنها در مجالس خصوصی میخوند. تا یکی دو سال بعدش که متوجه شد اسیر یک بیماری لاعلاج شده و نمیدونسته»البته این گفته پزشکانش بوده» ولی حالا خودش داره با این بیماری مبارزه میکنه.

اکنون به دلیل تاثیر بد این بیماری روی عضلات بدنش هم صدای خوندن دیگه نداره، هم از پا افتاده.

این اصلن مهم نیست که دیگه نمیتونه بخونه، مهم اینه باز هم راه بره»که به امید و یاری خدا به زودی زود همینجور که آرزوشه خواهد شد»

ای»دوست جونش» که با او در یک روز به دنیا آمدی،  یادته پارسال تو جشن تولدش ازش خواستی برای مهمونها بخون؟ و جواب سر بالا بهت داد!! بله نازنینم به همین دلیل بود…

این عکس کیک پارسالش است. بله او در میهن خود همراه با دوستان گلش میهمانی بر پا کرد.

 

البته در شمال ایران نیز زادروزش را در کنار دریا و مرداب کیا شهر و در میان کوه هایش بزرگ داشت. ریحانه و سعید جون این چند روزه خیلی بیشتر از پیش به یادتون بوده…

این دختر بچه امسال چهل ساله میشه اما نیمه گمشده و کودک درونش با هم به مسافرت رفتند و پس از اینهمه سال باز نگشتند.(فکر میکنی برمیگردند؟) 

من شهلا، ۱۷ ساله از تهران.

تندرست، شاد و پیروز زیوی…بدرود

Read Full Post »

خرافات، حتا در ینگه دنیا…

درود بر تو :

 یک برنامه، مبحث جالب و خنده داری از «رادیو کالج پارک» با کلی زحمت گوش کردم و اینجا برایت نوشتم.(از اول نیز بگم من قصد بی احترامی به هیچ دین و آئینی ندارم)

ریشه برخی از خرافات

خرافه به اعتقادی گفته میشود که اتفاقات متاثر از رفتارهای بخصوصی هستند، در حالی که در واقعیت رابطه ای بین این رفتار و آن اتفاق وجود ندارد. خرافات عمومن بر مبنای اعتقادات فرهنگی و فولک لور معمولن با ماوراءطبیه است. بحثه به مجموعه اعتقادی یک فرهنگ خرافات ممکنه مربوط به یک چیزهایی باشه که کاملن شناخته شده نیستند و یا قابل درک نیستند. مانند گورستان، حیوانات، غولها، شیطان، مردگان، مرگ، شانس، ارواح، آب و هوا و البته خیلی چیزهای دیگر…

افراد مذهبی پیروان مذاهب دیگر را خرافاتی می دانند، هم چنین بر عکس. بر حسب اونچه که ممکنه به نظر برسه مردم کشور های متمدن هم میتوانند خرافاتی باشند، آمریکایی ها و اروپایی ها و… هم از جمله مردم بسیار خرافاتی هستند. در اینجا براتون در مورد ریشه خرافات را براتون بگم، خرافاتی که بیشتر خرافات مردمی در غرب هستند ولی بسیاری از آنها در میان بسیاری از ملل نیز رایج است و از آنجایی که این خرافات قوی هستند اکثرشون رابطه با دین مسیحیت دارند. اگر خرافات ملل دیگر هم بررسی بشوند حتمن با دینشون رابطه هایی پیدا می کنند.

بسیاری از خرافات در زمان طاعون سیاه که در اروپا قربانیان بسیاری گرفت شروع شد. در زمان طاعون سیاه پاپ گریگوری نخست، قانونی وضع کرد که مردم مجبور بودند وقتی یکی عطسه میکنه بگند عافیت باشه تا بدین ترتیب کسانی که مبتلا شده بودند درمان بشوند. یا رد شدن از زیر نرده بان، بد شانسی میاره که این خرافه از اعتقادات اولیه در مسیحیت میاد که نرده بان تکیه داده شده به دیوار با دیوار و زمین یک مثلث می سازه. هیچکس نباید به صلیب مقدس بی احترامی کند، و توی یک مثلث عبور کنه وگرنه از همکاران شیطان محسوب میشه.

روایت دیگر مربوط به مصر باستان باستان میشود که وقتی ملکه یا پادشاهی از دنیا می رفته نرده بانی برایش قرار داده میشده تا روحش به بهشت برود و معتقد بودند اگر کسی از زیر اون رد بشه باعث میشه که اون روح در زمین اسیر بشود و نتواند به آسمان برود. داستان سوم هم مربوط به این است که قبل از اختراع چوبه دار مجرمان را از نرده بان آویزان می کردند و معتقد بودند که روح آنها زیر نرده بان باقی می ماند.

از جمعه سیزدهم بر حذر باشید. آدم و هوا روز جمعه از بهشت اخراج شدند. سیل معروف نوح روز جمعه آغاز شده و مسیح هم روز جمعه مصلوب شده؛مسیحیان معتقدند که ۱۲جادوگر + شیطان در مراسم شیطانی حاضرند، پس ۱۳ عدد نحسی است. بدلیل اینکه «یهودا» سیزدهمین میهمان در شام آخر بوده این عدد را نحس می دانند در نتیجه ترکیب جمعه و سیزدهم، ترکیب خیلی بدی محسوب میشه.

گربه سیاه شیطان است. در مصر باستان الهه ای به نام بست یا اوبستت یا پَـشت، به شکل یک گربه سیاه ماده بوده، کشیش های مسیحی که می خواستند تمام جا پای مذاهب دیگر را پاک کنند پیروانشون را قانع کردند که گربه های سیاه را که شیاطین خبیث هستند را نابود کنند.

کفش دوزک کفش دوزک برو خونه ات. کشتن کفش دوزک بد سانسی میاره چونکه کفش دوزک را سمبل مریم باکره می دانند. یا نعل اسبی که از پای اسبی جدا شده باشد و اگر اون کسی که پیدایش میکند و سر باز نعل رو به اون باشد اگر آن را به بالای در آویزون کند، جوری که سر باز نعل به سمت بالا باشه تا خوش شانسی اون بیرون نریزه منشاء خوش یمنی اون میشه، حالا اینکه چرا نعل اسب منشاء خوش یمنیه، برمیگره به اینکه جادوگر ها با اسبها دشمنی دارند و برای همین هم است که اونها به جای اسب سوار جارو و شن کش میشوند. پس اگر نعل اسبی بالای در آویزون باشد جادوگری وارد آنجا نمیشود.

نباید چتر را در محیط سر بسته استفاده کرد،استفاده از چتر در شرق برمیگردد به قرن ۱۱ قبل از میلاد، افراد سیاسی و رده های بالای مذهبی از اون نه تنها حافظ در برابر پرتو خورشید، بلکه به عنوان دفاعی در برابر ارواحی که ممکن بوده به اونها آسیب برسونه هم استفاده می کردند. به هیم دلیل رابطه مقدس بین چتر و خورشید، درست نیست که چتر در سایه باز شود.

حتمن شنیدید که اگر کسی بد اخلاقه میگن از دنده چپ پا شده، این عبارت از این خرافه میاید که میگن از سمت راست تخت بلند شد که اگر از سمت چپ بلند شدی، تمام روز عبوس و بد اخلاق هستید و وقتی از سمت راست بلند میشید اولین قدم را با پای راستتون بر دارید و اگر اشتباه کردید همونجور عقب عقب به سمت تخت برگردید و دوباره شروع کنید. ریشه این خرافه به رومی ها برمیگرده که سمت چپ را سمت شیطان می دونستند. در آنزمان وقتی به خانه کسی وارد می شدند باید با پای راست وارد میشدند و خانواده های ثروتمند شخصی را به همین منظور استخدام می کردند تا مطئن باشند میهمانانشون درست به منزل وارد می شوند.

حتمن اصطلاح «بزنم به تخته» را شنیدید، معمولن وقتی در مورد چیز خوبی صحبت میشه به چوب ضربه میزنند. دلیل این موضوع به خیلی قدیم برمیگرده که معتقد بودند درختان خانه خدایان و ارواح هستند و مردم برای خواسته هایشان و دور کردن بد بختی ها به درخت ضربه می زدند که بعد ها به ضربه زدن به چوب تبدیل شده.

یا شنیدید که شکستن آئینه بد یومنی میاره، دلیلش این است که قبلن فکر میکردند که تصویری که در آینه دیده میشود نماینده روح آن فرد است و شکستن آینه به روح صدمه می زند. حالا این خرافه که شکستن آینه ۷ سال بد بختی میاره به اینجا بر میگردد که از ابتدای اختراع آئینه هزینه ساخت هر آئینه آنقدر زیاد بوده که اگر کسی آئینه شخص دیگری را می شکسته مجبور بوده در مقابل به مدت ۷ سال برای آن فرد کار کند، چون تعداد کمی بودند که یک جدیدش را با آن شکسته جایگزین کنند.

خوب می بینید که اکثر خرافات ریشه هایی دارند که بسیار کودکانه و خنده دار می آیند و متاسفانه آنقدر برخی هاشون با فرهنگ عجین شدند و هر کسی از کودکی آنها را به دفعات زیاد می شنود که باورشان می کند.

چه خوبه که به جای ترسوندن بچه ها از روح، غول،روح، یا جادو، که حتا گاهی در داستان های بچه ها هم سر و کله شان پیدا میشه، با دلایل علمی و منطقی برای هر پدیده ای که در اطرافمون هست نسل بعدی را به دور ازخرافات مرسوم بزرگ کنیم.«به امید آن روز، شاد و پیروز باشید»

در آخر برایت یک معما می نویسم، اگر پاسخش را میدونی اینجا بنویس:

آن  چیست  که   نخورد   زن

گر مرد  خورد  قوی شود تن

عجب آنجاست که در خوردن

نه دست بکار رود،  نه دَهَن!؟

…

میتونی از پدرت هم بپرسی

درپناه یزدان مهر تندرست، شاد و پیروز زیوی… بدرود. 

Read Full Post »