درود بر تو :
۲۳ سال پیش در چنین روزی به خانه بخت رفتیم
کل داستانِ چگونه آشنا شدن و تصمیم برای قبول این ازدواج را اینجا نوشتم
از آرشیوم یک نکته را کش رفتم و به اینجا میارم برای تو که هنوز من را نمیشناختی. <آخه داستان همون داستان است>
در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۶۲در سن ۱۷ و نيم سالگی پسر خوش تيپی از يک خانوادهء…..
خواستی روی اینجا کلیک کن و بخونش…
حالا از ما که گذشت و هر انتخابی کردیم درست یا غلط، وارد دایره وسیع زندگی مشترک شدیم.
ولی امروز انتخاب ها خیلی راحت تر و آشنایی پیش از ازدواج بین جوانان رواج بیشتری دارد. درسته در ایران با مسائل مادی عجین شده است و گـَند هر چی ازدواج را بالا آوردند. ولی در حال حاضر انتخاب ها بیشتر به عهده خود جوانان بخصوص دختران است، نه اجبار و زور مادر و پدرها. ((البته خدای را سپاس چنین اجباری شامل حال ما یئنی «من و آقای همسر» مخصوصن از جانب خانواده من نشده بود.))
یکی از دوستانم ازم پرسید: شهلا چرا اینقدر زود ازدواج کردی!؟
گفتم در زمانی که من درس می خواندم اینقدر دانشگاه رفتن مُــد و چشم و هم چشمی نشده بود.
دوم شاید حسی درونی به من از این بازار بی پسری امروز ایران خبر می داده!؟!
ولی خارج از بحث سالگرد ازدواج و شادباش و…، در مورد موضوع هایی که گفتم میخاهم یک تبادل ایده داشته باشیم.
1- در چه سنی باید ازدواج کرد؟
2- شرایط آن چگونه باید در نظر گرفته شود!؟
3- عشق و علاقه پیش از ازدواج لازم است یا نه!؟
4- پسر ها چه شرایطی برای ازدواج را مد نظر دارند!؟
5- آیا هنوز بکارت داشتن دختر مهم است؟؟
6- خداییش، پسر ها هم باکره ازدواج می کنند!!!!؟
7- اگر بله، فکر میکنی بله،!!! چند درصدشون؟
نه من نمیخواهم جامعه مرد ها را بکوبم و نه میخاهم دختر ها را بالا تر ببرم، اینها فقط سوالهائیست که در ذهنم بود و بهتر دیدم با این جامعه جوان ایرانی
«شما گلهایم»
که با هاتون سر و کار دارم مطرح کنم.
ــــــــــ
ای فردا
می خوانم و می ستایمت پر شور
ای پرده دل فریب رویا رنگ
می بوسمت ای سپیده گلگون
ای فردا ای امید بی نیرنگ
«هوشنگ ابتهاج»
در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… بدرود.