درود بر تو:
امشب رفته بودیم به یک میهمانی که فقط خانمها در آن بودند. اول شام میل نمودیم و پس از آن نیز بزن و برقص که خیلی خوش گذشت«البته من نیز در حالت ثابت ایستادم و رقصیدم ها». این مهمونی مربوط به خانمها میشد و تقریبن تمام خانمها ایرانی بودند. جات خالی بود البته آقایون نه، بد بختانه جاشون خالی نبود چون میهمانی زنانه برنامه ریزی شده بود. و اما آخر شب پس از اتمام جشن، باورت نمیشه وقتی که از سالن بیرون آمدیم با چـــــه بــــــــرفی رو به رو شدیم !!
البته من یه مشت پر ازش خوردم میدونی که چقدر از خوردن برف لذت می برم.باز هم جات خالی دلت نخواد ولی اینجاش دیگه زِنانه مِردانه ندارد ها بَـــرَر جان
خوب فکر میکنم پس از
اون همه اعصاب خوردی
که چیزی جز سر درد و
بی حسی پاهایم و …
برایم به همراه نداشت،
این میهمانی خیلی به
جا بود.
(با کمک از بایگانی این متن را به اینجا آوردم)
راستی باید بگم که همیشه آغاز سال نوی مسیحی رو دیوانه وار دوست دارم آری من ، «پیش از این گفته بودم که این مراسم ها و سال نوی مسیحی برایم جذابیتی ندارند»، بله ولی نگفته بودم که در آغاز سال مسیحی « پـــــــــدرمن » چشمهای زیبایشان را به جهان گشوده اند و زندگی، زندگی که پس از مدت کوتاهی، که در همان اوان جوانی به زندگی سخت و پر از تلاشی تبدیل شد، را آغاز کردند .
پدر من در ساخت بسیاری از جاده های ایران نقش اساسی ایفا کرده اند. استادیوم ۱۰۰ هزار نفره تهران را ایشون با تیم هم کارانشون بنیان نهادند و فرودگاه آریامهر که به نام( امام سیزدهم) تغییر نام پیدا کرده که پدر من یکی از پایه گزارانش بوده و در شمال و جنوب ایران تمام جوانی خود را برای راحت تر مسافرت رفتن هم میهنانش با دیگر هم کاران در تلاش بوده اند. حالا پس از باز نشستگی نیز با خواندن تاریخ که همیشه علاقه بسیاری به تاریخ داشتند را ادامه می دهند. حل کردن جدول و بازی تخته نرد و هر شب به پیاده روی همراه مادرم می روند. ولی هیچگاه نمیگذارد که من دستانش، که نماد بارز تلاشهای دیروزش است را ببوسم .
برای تمام مادرن و پدران دنیا آرزوی تندستی دارم.
در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.