درود بر تو:
بهت قول داده بودم که از عکسهایم اینجا بگذارم. (بخصوص یادگار بچه های مدرسه ای رو)
روز دوم اقامت من در شیراز بود که به اتفاق وحیدوو، فاطی و خاله سوسکه و مهرنوش به رستوران زند «که در همان حمام قدیمی به نام حمام زند است» رفتیم و غذاهای بسیار خوشمزه ای نوش جان کردیم و پس از آن به دیدن بازار زند رفتیم. پس از کمی گردش و خرید به این دختر گل بر خوردیم و من از مادرش اجازه گرفتم تا از او عکس بیندازم. که البته مادر مهربان این دختر گل با عکاسیم موافقت کرد.
فکر میکنم از عشایر بودند، چون از ظاهر این کودک و همراهانش چنین بر می اومد.
اینجا هم همون شب که از بازار خسته و کوفته برگشتیم رفتیم به یک کافی شاپ شیک «که آقای مسئول آنجا اجازه نداد عکس از محل بیندازم» و من تنها از کافی که پس از ریختن شیر اینقدر شیک شد، عکس گرفتم.
بار دوم که رفتیم خدمت سرور گرامیم حافط جان، با این بچه های گل که از مدرسه برای بازدید آمده بودند، رو برو شدیم. بچه ها به طرف بالا هجوم بردند و ما کشیدیم کنار تا این کودکان زیبا نیز با این مکان آشنا شوند.
من رفتم پشت سر بچه ها و زیر سایه روی چرخم نشستم، که این فرشته های خوشگل اومدن رو به روی من و با هم کمی کیفین احوالین کردیم. نامهاشون را پرسیدم ولی از آنجاییکه من در به یاد سپردن نام خیلی… هستم دیگه نمیدونم چه نامهایی داشتند. این فرشته های گل اینقدر مهربان بودند که هر چی مانند میوه و چیپس و پفک و … خودشون رو با اسرار زیاد به من تعارف کردند. خلاصه از محبتشون پیدا بود که بچه شیرازی هستند.
اینجا هم نمادی از در ورودی و روی پله های پرسپولیس یا همان تخت جمشید است. بقدری زیبا بود که خستگی را متوجه نمیشدم. ولی روی پله ها تخته های چوبی انداخته شده بود!!!
امیدوارم که روزی تو نیز از این مکان بسیار زیبا دیدن کنی. (البته اگر هنوز آنجا نبودی) ما در این مکان هنوز تکه هایی از تاریخ پر افتخار میهنمون را داریم و میدونم که تو نیز مانند من وقتی بازدید کنندگان خارجی را در این مکان می بینی بسیار شادمان می شوی.
در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.