درود بر تو:
در اینجا«Germany» مکان های بسیار زیبا با طبیعتی مملو از انرژی مثبت وجود داره که به این مکان ها میگن
«Kur ،کوور»
و برای افرادی که ناراحتی جسمی بسیار و
یا مشکلات عصبی و روحی دارند و دلشون
میخاد برای یک مدتی از تمام قید و بندهای
زندگی رها شوند، است.
البته اغلب بیمارانی که به اینجا میروند
به دلخواه خود و تجویز پزشک مورد نظر درد
یا بیماریشون چنین مسافرتهایی رو میروند.
من ترجمه اش میکنم مسافرت همراه با
درمان درد.
در این هتل ها از بیماران پذیرایی و
پرستاری میشود.(البته وجود بیمه رکن
اساسی دارد)
همونجور که می بینی در مکانهای بسیار
آرام و رویایی هستند.
از نظر ماساژ بدن با روغن های گیاهی
تا صحبتهای روانکاو مورد نظر در مورد مشکل و به شکلی راهنمایی و در ضمن گره گشایی از مشکل بیمارانی که در (کوور) هستند.
اینجا نیز نمونه ای از اطاق های بیماران
که انتخاب آن کاملن اختیاری است.
شاید یکی دوست داشته باشد که
اطاقش رو به تابش
خورشید باشه و یکی نه
یا هر مورد دیگری.
گوشِت رو بیار *زیاد هم از اینجا خوشم نمیاد ها*مامانم خیلی تعریف میکنه ولی من حس میکنم خوشم نخواهد آمد.
این رو نگفتم که آدم میتونه به انتخاب خودش ترتیبی بده تا یک همراه در این سفر داشته باشد. حالا این انتخاب میتونه همراه بودن همسر، فرزند، فرزندان یا پارتنر باشد. این مورد رو خیلی ها دوست دارند ولی من هیچوقت دلم نمیخاد با افراد نزدیک فامیلم به ویژه… به اینجا بروم.
چرا؟
خوب دیگه…
بماند
دیگه چی میخاستم بگم؟ آها دیروز که رفتم دکتر گفتم که من میخام برم کوور، ایشون هم چون از پستی، بلندی و کم و کیف احوالات من خبر دارند گفتند باشه ولی این ۶ هفته طول میکشه تا جای خالی یافت شود. ولی میتونی زودتر از قرار مورد نظرمون «اواخر آگوست یا اوایل سپتامبر» عملیات کورتیزون را انجام بدیم و از همون وقت که در بیمارستان هستی از بیمه تقاضا میکنیم و راهی میشی و نیاز به ۶ هفته صبر کردن نیست. خوب من هم چون وقتی تصمیم میگیرم و بلافاصله عملیش می کنم، جواب آری دادم. و قرارمون افتاد برای صبح فردا.
ولی ولی وقتی اومدم تو تاکسی یاد یک کاری افتادم که باید برای اون کار انرژی خوبی داشته باشم، در نتیجه تا به خونه رسیدم زنگ زدم به منشی گفتم در باره بیمارستان است، گوشی رو بدید به اقای دکتر که من موضوع مهمی رو باید بگم و گفتم که من تصمیمم عوض شد و فردا برای گرفتن کورتون نمیام بیمارستان و قرار بمونه برای همون چند ماه دیگه…
حالا هم با این موقعیت نسبتن بدی که پاهام داره تحمل می کنم تا روز موعود برسه و من داروهایم را بگیرم. اینم یه جور زندگیه دیگه…
در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.
Read Full Post »