Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for جون 2012

درود بر تو :

استیو جابز

استیو جابز
مرگ کهنه‌ها را از میان بر می‌دارد و راه را برای تازه‌ها باز می‌کند.

  یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر

ندهید.

هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما

را خاموش کند.

و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید.


Blumen - Blüten - Pflanzen - Insekten - Natur

بدرود

Read Full Post »

 

درود بر تو :

هفته پیش عروسی پسر دائیم «مازیار «بود که همگی جاتون خالی بود به شهرشون رفتیم و خیلی خوش گذشت.

https://i0.wp.com/aff.bstatic.com/images/hotel/org/249/2495719.jpg



https://i0.wp.com/www.pensionheinz.de/images/u1.jpg

به اتفاق تمام فامیل من که در اینجا هستند، آنجا بودیم. من هم با بد بختی کمی رقصیدم.


*bad kreuznach

*در گوگل این نام  را سرچ کن تا ببینی چقدر زیباست*

https://i0.wp.com/www.detektiv-tudor.com/img/Staedtebilder/Rheinland_Pfalz/Bad-Kreuznach.jpg

در این شهر زیبا و قدیمی  خیلی گشتیم و جاهای دیدنی بسیاری دارد.

 

تا درودی دگر بدرود

Read Full Post »

درود بر تو :


داستان زندگی ام می خواهم برایت بنویسم تا بدانی خاله شهلا چه مشکلاتی را پشت سر گذاشته تا بلاگر شده و حال و هوایش چگونه بوده است.

در سال 1364 ازدواج کردیم و من با بدترین ویار پس از به دنیا آمدن فرزندانم به غربت رفتم البته قبولی این حالت دست خودم بود که در میهن با شوهری که اهل شهر دیگری بود ازدواج کنم


«خود کرده را

تدبیرنیست»


، پس از دو سال دو فرزند نازنینم را به دنیا آوردم که فکر کنم کم و بیش با داستان زندگی من آشنا باشید .

تنهایی

چون آقای همسر والدینشون را به دنیا نداشتند من مجبور بودم با خواهر کوچکترشون با برادرانشون درد دل کنم و این نیز زیاد به نفعم نمیشد.

مادر پدرم در دسترس نیودند و من در کشور خود غریب در غربت بودم.

تا یک روز پای چپم شروع به اذیت کرد و اول داستان اِم اِس من آغاز شد، پس از پنج سال راهی آلمان و نزد مادر و پدر شدم.

دیگه هر چه حمله بگویی به من دست داد و از همه بدتر دوبینینی ام بود. در واپسین روزها مشکلاتی با دفع ادرار داشتم که به بیمارستان و سند می رسید و آقای همسر نیز هنوز نزد ما نیامده بودند.البته اندیست»15 سال» که ایشون آمدند و در کنار خانواده به سر می برند.

پس از آن دو بینی که گفتم با دخالت و تزریق پنج هزارمیلی گرم کورتون چشمان من کمی بهتر شذند ولی جای حمله برایم ماند و همیشه لرزش چشم و سر گیجه داشتم البته شماره چشمانم نیز بالاتر رفت.

من در سال 1385 برای اولین بار پس از 13-14سال به میهن باز گشتم و از آنجا که به سفارش دوستم » s«h»بلاگر شده بودم با خیلی از دوستان آشنا شدم و دیدمشان، به جز برخی هایشان بیشتر به من خاله شهلا می گفتند با خیلی از دوستانم آشنا شدم و دیدمشان، بهخصوص آقای بابک…ا

هفته پیش رفتم نزد دکتر چشم که پس از معاینه به من گفت میزان دیدم چقدر کم شده است و با این کاغذی که دکترم داد به دیدار خانم گلی در شهرداری رفتیم که میزان دیدم را بداند و از اول من مادرم را دیدم و نشناختمشان و پس از ورود به خانم مورد نظر گفتم و ایشون گزارش دکترم را دید و گفت شما تقریبا کور به حساب می آیید.


بله بارها و بارها دلم در غربت سوخت ولی خم به ابرو نیاوردم.

اس ام اس های بسیار زیبا در مورد خدا

*اینقدر این راه را رفتم تا به بی نهایت رسیدم*

ولی حالا خبر خوبی برای چشمانم و بدی برای خودم براتون دارم و همینجا پس از 11 سال بلاگری باید بگویم که دیگر بریدم و از اینکه دچار بلاگری شدم، «بله بنده حقیقتا دچارش بودم و از صبح تا شب در گیرش» باید دست بکشم.البته خانم مورد نظر به من وسیله ای برای شنیدن داستان و موارد مورد نطرم دادند که بشنوم، پس من هم باید از بلاگری دست بردارم و به چشمان شهلا یم استراحتی بدهم تا اینها خوب بشوند که من باز هم در خدمت همه تان باشم، حالا شاید تا آن روز علم پیشرفت کند و دیگر کسی بلاگر نباشد و شاید با صحبت سر و ته وبلاگ نویسی را هم آورد.

فدای همه تان دوستان گلم بخصوص هم دردان نیکم که شور بختانه یکی دوتا نیستند تا همه را نام ببرم…

بماند که بنده چندین پست آماده به روز کردن دارم ولــــــی دیگر چشمانم اجازه نمی دهند.

آهنگ هیا هوی گوگوش را گوش کنید تا درد جدایی من از وبلاگم را متوجه شوید.

و 

 

  خواهشمندم ازهمه دوستانی که برایم ایمیل یا مسیج می فرستادند/که دیگر هیچ برایم ننویسند چون از خواندن آن ، مانند چند گاه پیشین معذورم.

خذا حافظ وبدرود


Read Full Post »

درود بر تو :

نگاه دوگانه والدین

چه تاثیری بر فرزندان می‌گذارد

تفاوت و تبعیض قائل شدن بین فرزندان موضوع جدیدی در خانواده‌ها نیست. این امر از گذشته‌های دور تا به امروز وجود داشته است. در گذشته در خانواده‌های «پدر محور» فرزند پسر ارزش بیشتری داشت و در خانواده‌های «مادر محور»، دختر بود که جایگاه بالاتری به خود اختصاص می‌داد. در خانواده‌های پر تعداد امروزی تنها دختر یا تنها پسر کانون توجه واقع می‌شود و وقتی بین والدین اختلاف وجود داشته باشد، گرایش به فرزندان غیر همجنس زیادتر می‌شود. زن، پسر خانواده را کانون توجه قرار می‌دهد و مرد، دختر خانواده را به جایگاه بالاتری می‌رساند.

از زوایای مختلف می‌توان درباره دلایل گرایش والدین به یک فرزند و تبعیض قائل شدن بین فرزندان گفت و گو کرد.

در این مطلب ما به بیان نقش سلسله مراتب قدرت در تبعیض قائل شدن بین فرزندان و آینده فرزندانی که نورچشمی والدین هستند، پرداخته ایم.

مشکلات نورچشمی‌ها

معمولا والدین یکی از فرزندان خود را بیشتر دوست دارند و معمولا همان فرزند قربانی می‌شود، زیرا رشوه زیادی از پدر و مادرش دریافت می‌کند.به این فرزند محبت و توجه زیادی می‌شود و امکانات بیشتری در اختیار وی قرار می‌گیرد. این محبت‌های افراطی باعث می‌شود که او نتواند در زندگی آینده اش موفق عمل کند، میزان سازگاری او در زندگی کمتر است و تاب مقاومت در برابر مشکلات را ندارد زیرا همواره از حمایت‌های بی‌دریغ والدین برخوردار بوده است. این دسته از افراد یا در زندگی بسیار دست و پا چلفتی می‌شوند و یا زورگو که در هر دو صورت ناموفق خواهند بود.

بدون شک والدین همه فرزندان خود را دوست دارند اما تفاوت در چگونه دوست داشتن است. در واقع آنها در چگونگی دوست داشتن بین فرزندان فرق می‌گذارند. نکته بسیار مهم اما فراموش شده در بسیاری از خانواده‌ها این است که والدین نمی‌دانند نقش پدرانه و مادرانه چقدر در زندگی و آینده کودک مهم است. پدر و مادر فرزندان خود را دوست دارند اما باید به شیوه‌های متفاوتی آنها را دوست داشته باشند. مهر و محبت مادر باید بی‌قید و شرط و محبت پدر باید مشروط باشد زیرا نقش پدرانه این گونه اقتضا می‌کند. این در حالی است که در بسیاری از خانواده‌ها دو مادر در خانواده وجود دارد. به بیان دیگر پدر و مادر هر دو تلاش می‌کنند که به کودک بی‌قید و شرط محبت کنند و می‌پندارند این شیوه بهترین روش تربیتی است. هر دو در عرض هم قرار می‌گیرند و سلسله مراتب قدرت در خانواده وجود ندارد.

سلسله مراتب قدرت

در خانواده باید مرد در راس هرم قدرت باشد. مهر و محبت خود را به اعضای خانواده ابراز کند و توان این کار را داشته باشد اما باید محبتش به فرزندان مشروط باشد و بین فرزندان بنا به تفاوت‌های شخصیتی و سنی تفاوت قائل شود. در خانواده پس از پدر و مادر، فرزند در رتبه سوم قرار دارد. در حالی که بسیاری از والدین فرزند را راس هرم قدرت خانواده می‌نشانند و فکر می‌کنند با این کار چه ایثار و گذشتی از خود نشان داده‌اند.


رعایت سلسله مراتب قدرت به قدری در خانواده‌های امروزی نامانوس است که گویی والدین می‌خواهند ظلم کنند. در صورتی که رعایت این مسئله لطف به فرزندان است زیرا اگر هر فردی به اندازه خودش قدر ببیند برای رسیدن به جای بهتر با دیگران رقابت نمی‌کند و از آنچه هست راضی است. این سلسله مراتب توسط پدر تعیین و اجرا می‌شود. مادر نیز باید تابع این سلسله مراتب قدرت باشد و پس از پدر جایگاه دوم را در اختیار داشته باشد. شکایت فرزندان از نادیده گرفته شدن توسط والدین، اغلب از رعایت نشدن سلسله مراتب در خانواده ناشی می‌شود و ….. فرزندانی که جایگاه خود و خواهر یا برادر در خانواده را به درستی درک نکرده‌اند بیشتر ممکن است از بی‌اعتنایی یا بی‌توجهی والدین شکایت کنند.

نقش پدر

متاسفانه بیشتر پدران در خانواده‌های امروزی خود را دست کم می‌گیرند، نقش پدر در خانواده و جایگاه مناسب وی می‌تواند از بروز بسیاری از آسیب‌ها در خانواده پیشگیری کند. محبت پدر به اندازه مادر با ارزش اما مشروط است. یک پدر در صورتی فرزندانش را دوست دارد که شروطی را که گذاشته است، رعایت کنند و خواسته‌هایش را برآورده سازند. این طرز رفتار معامله نیست بلکه اهرمی برای تربیت و اجتماعی کردن فرزندان است. پدر باید در خانواده قانون بگذارد و سلسله مراتب قدرت را تعیین کند. اول از همه باید بتواند اعمال قدرت کند و بدون احساس گناه یا خجالت، قوانین را سختگیرانه اما با مهربانی اجرا کند. بار دیگر تاکید می‌کنیم که فرزندان به ٢ مادر نیاز ندارند و وجود پدر ضروری است.



تفاوت، تبعیض

هر فردی پس از والد شدن همچنان انسان است؛ انسانی با تمام کم و کاستی‌ها و خلاءهای شخصیتی. بنابراین کاملا طبیعی است که یکی از بچه‌ها بیشتر از بقیه مورد توجه قرار بگیرد و این خطا و یا گناهی نیست که والدین مرتکب آن می‌شوند. این مسئله به ویژه در فرهنگ رایج امروزی با توجه به طرح مسائلی مانند عدالت، مساوات و برابری در همه زمینه‌ها، بیشتر نمود پیدا می‌کند. بنابراین تاکید می‌کنیم که با رعایت سلسله مراتب قدرت و در صورت قرار گرفتن پدر در راس هرم قدرت در خانواده این مشکل خود به خود رفع می‌شود و اگر هم شکایتی باشد، غیرمنطقی است. پدر باید بر حسب توانایی‌ها بین فرزندان تفاوت قائل شود، اعمال قدرت کند، جایگاه هر فردی را تعیین و نقش خود را بازی کند.


چگونه و با چه دوربینی از فرزندان خود عکس های زیبا بگیریمهیچ یک از این کارها به مفهوم تبعیض گذاشتن بین فرزندان نیست. به هم ریختن سلسله مراتب قدرت در خانواده تبعیض نام دارد. اگر عضوی از اعضای خانواده که جایگاه پایین‌تری دارد، امتیازات بیشتری دریافت کند تبعیض روی داده و این عضو ممکن است کوچک‌ترین فرزند یا اولین فرزند باشد. در بسیاری از خانواده‌های امروزی و طبق فرهنگ قدیمی و سنتی ما، فرزندان ارشد خانواده ارج و قرب بیشتری نسبت به دیگر فرزندان دارند. اما درست به همین دلیل آسیب پذیرترند. این افراد غیر اجتماعی هستند. بخشش کمتری دارند زیرا همواره کانون توجه و محبت بوده‌اند و توقع دارند در زندگی آینده‌شان هم همین اتفاق بیفتد. آنها در سازگاری و انطباق پذیری با محیط پیرامون بیشتر دچار مشکل می‌شوند زیرا همواره چتر حمایتی بزرگ والدین روی سر آنها بوده است.

بچه‌های بزرگ تر از زندگی لذت کمتری می‌برند زیرا آستانه لذت بالایی را تجربه کرده‌اند و هرگز نمی‌توانند با لذت‌های کوچک و جزئی زندگی شادی داشته باشند و در حالی که خواهر و برادرهای کوچک‌تر با اندک چیزی شاد می‌شوند، آنها نمی‌توانند آن میزان شادی را با دستاوردهای بزرگ تر تجربه کنند. گاهی در خانواده‌ها به فرزند کوچک‌تر توجه بیشتری می‌شود و حتی خواهر و برادرها تمایل زیادی به ابراز محبت به او دارند. فرزند کوچک بیشتر به علت سن کم و ضعف مورد حمایت والدین به ویژه مادر قرار می‌گیرد که این امر او را آسیب پذیر می‌کند. زیرا او همواره احساس وابستگی و نبود استقلال می‌کند و حمایت همه جانبه و همیشگی والدین را می‌خواهد و در صورت نبود این حمایت به سرعت احساس ضعف و ناتوانی می‌کند.


تا درودی دگر بدرودمن از جهانی دگرم - فیزیوتراپیست وحید صادقی

Read Full Post »

درود بر تو :

در مسافرتی که دو ماه پیش داشتم، والا دوست قدیمی ام را مانند همیشه که به میهن می روم با خودم , و آقای همسر می بردم.

https://21mehr.files.wordpress.com/2012/06/airplane1.jpg?w=300

از محبت تلخ ها شیرین شود


…این سخن در وجود من زنده است همیشه

همه با هم رفتیم ویلای مامانم اینا در شمال همراه با دختر گلش و داماد مهربان و مودبش

البته خواهر شوهرم و همسرش نیز آمدند.

البته با هم مسافرت های بسیار رفتیم، چند تا نمایشگاه نیز با هم شرکت کردیم.

«این عکس از من و دوستم نیست»

https://i0.wp.com/www.zahra-shahpori.ir/uploaded/weblog/sozan-vaziri-dokhtareshon.jpg

می دونید ما از زمانی که دوستم دخترش را حامله بود با هم آشنا شدیم و خیلی صمیمی شده بودیم.

https://i0.wp.com/farm4.static.flickr.com/3317/3626819349_e6bfeba00e.jpg

 

 

خدایا کمک مون کن تا از محبت تلخ ها شیرین شود

بدرود

Read Full Post »

بد گذشت هر چه بود

درود بر تو :

در مسافرتی که دو ماه پیش داشتم، والا دوست قدیمی ام را مانند همیشه که به میهن می روم با خودم , و آقای همسر می بردم.

https://21mehr.files.wordpress.com/2012/06/airplane1.jpg?w=300

از محبت تلخ ها شیرین شود


…این سخن در وجود من زنده است همیشه

همه با هم رفتیم ویلای مامانم اینا در شمال همراه با دختر گلش و داماد مهربان و مودبش

البته خواهر شوهرم و همسرش نیز آمدند.

البته با هم مسافرت های بسیار رفتیم، چند تا نمایشگاه نیز با هم شرکت کردیم.

«این عکس از من و دوستم نیست»

https://i0.wp.com/www.zahra-shahpori.ir/uploaded/weblog/sozan-vaziri-dokhtareshon.jpg

می دونید ما از زمانی که دوستم دخترش را حامله بود با هم آشنا شدیم و خیلی صمیمی شده بودیم.

https://i0.wp.com/farm4.static.flickr.com/3317/3626819349_e6bfeba00e.jpg

 

 

خدایا کمک مون کن تا از محبت تلخ ها شیرین شود

بدرود

 

Read Full Post »

درود بر تو :

به این گزارش توجه کنید….


زنده در یاد


نكوداشت بزرگان هنر ایران زمین با نگاهی ویژه به جایگاه رفیع دماوند آواز سرزمین پارس ، استاد محمدرضا شجریان
—————————————

صدای تو را دوست دارم

صدای تو از «آن» و از جاودان می سراید

صدای تو از لاله زاران که بر باد…

صدای تو از نوبهاران که در یاد

می آید.

صدای تو را ، رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم

صدای تو

از آن سوی شور

از پشت بیداد می آید ، و جان دل من ، دل جانم

از آن به فریاد می اید

صدای تو اندوه خیام را دارد

در آن دم که چون کهکشان ، ابری از ماهتاب و ستاره

نوای غزلهای حافظ بر آن،

شاد خواران و اندهگزاران ، ببارد ، بشارد

صدای تو

اندوه شاد صدای تو را دوست دارم

مخالف سرای همایون بیداد!

صدای تو در پرده ی دلکش شور زیباست

و بر موجزاران دشتی ،

و بر اوجساران ماهور

و در هر چه گوشه ست از هر چه پرده ست

حریر صدایت به تحریر ،

چو بر صیقل برکه ها بازی نور زیباست

صدای تو همبفتی از مخمل آب و از طعم آتش

صدای تو ، چون روح آیینه ی بی خش و بی غش

جهان در صدای تو آبی ست

و زیر و بم هر چه از اصفهان در صدای تو آبی ست

و هر سنت از دیر گاهان و هر بدعت از ناگهان

در صدای تو آبی ست

و نو می شود کهنه ، وقتی که از پنجره ی حنجره تو

گذر می کند

و تالار پژواک را در دل و جان تو

به صد چلچراغ از برافروختن

چو تالار آیینه ، از چار سو شعله ور می کند

به هر گاهی از خوش ترین های بیگاه

صدایت چو قالیچه ای نور

می آید

و زین آسمان ترشروی مرا می رباید ، مرا می برد دور

سوی مخملستان ژرف پگاه آسمان نشابور

صدای تو بیداد اندوه در شور شادی

صدای تو فریاد زنجیر و گلبانگ آزادی من

صدای تو آبادی من

صدای تو هیهای ویرانی من

صدای تو معنای ایرانی من

صدای تو…

ای دوست!

ای من!

کجایی؟

جاودانه ها

گفت و گویی با خانم کتایون خوانساری(همسر استاد شجریان)

https://i0.wp.com/www.javanemrooz.com/_Files/_Public/news1391/30524.jpg


بحث ما با کتایون خوانساری از نقاشی شروع شد. او گفت «من در نقاشی رویاها و خیال های خود را می بینم. ما در نقاشی عالم واقع را آنجوری که دوست داریم، می سازیم. اصلا هنر چنین عالمی است». در میان عالم واقع و خیال بود که بحث ما پیش رفت. دنیای کتایون خوانساری یا آنگونه که نزدیکانش صدا می زنند کتایون شجریان، اینگونه است.

مصاحبه با کتایون خوانساری، هنرمند نقاش و همسر محمدرضا شجریان یک ساعت طول کشید. می خواستم بیشتر از رابطه او و شجریان بپرسم و از دید او نیز شجریان را بشناسیم. ولی وقتی او از نقاشی هایش گفت و از زمینه هنری در خانواده اش، پرسش هایم ناخودآگاه به فعالیت های هنری او کشیده شد و مجال کمتری ماند تا از او بیشتر درباره شجریان بپرسم.

کتایون خوانساری در خانواد ه ای هنرمند بزرگ شده است. نقاشی را از شانزده سالگی آغاز کرد چنانکه مادرش نیز در شانزده سالگی با بازی در یک فیلم سینمایی پا به عرصه هنر گذاشت؛ «ضربت» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان. اگرچه مادر پس از این فیلم، بازیگری را به طور کامل رها کرد، اما کتایون نقاشی را با وقفه هایی گاه کوتاه گاه بلند ادامه داد.

پدرش گرافیست و مدیر هنری مجله «زن روز» بود. مادربزرگش، اشرف کاشانی سال ها بازیگر تئاتر و رادیو بوده است. این زمینه هنری در او بی تاثیر نبوده است به ویژه تاثیر کار پدر در طراحی او را به دنیای رنگ و قلم و تصویر کشاند.

او می گوید؛ «شانزده سالم که بود همراه با یکی از دوستانم کار طراحی را آغاز کردم، اما وقتی که هجده سالم شد همراه با خانواده ام به فرانسه رفتم. مجبور شدم به خاطر یادگرفتن زبان فرانسه طراحی را کنار بگذارم. چند سال بعد وقتی که در فرانسه جا افتادم، دوباره کار هنری را از سر گرفتم». این بار به جواهرسازی روی آورد و چندین نمایشگاه جواهر برگزار کرد.

«چرا جواهرسازی؟». پاسخ می دهد؛ «طلا و جواهر همیشه در دنیای رویا و خیال آدمیان بوده است. داستان جویندگان طلا را می دانید که چه بسیار کسان در راه این خیال زندگی خود را باختند. داستان زکریای رازی در فرهنگ خودمان هم معروف است. جواهر همیشه ترکیبی از زیبایی، شکوه و طراحی است. نیرویی مرا کشید که کار هنری را در این مسیر ادامه دهم».

پرسیدم چه شد که به ایران برگشتید؟ گفت؛ «برگشتن دلیل نمی خواهد، برای ماندن باید دلیل آورد. حدود سیزده سال پیش به ایران بازگشتم. چندی بعد با شجریان ازدواج کردم. اکنون نیز چند سالی است که کار نقاشی را دوباره آغاز کرده ام».

دوباره نقاشی کردن کتایون به تشویق خواهرش انجام شد و در این مدت با مشاوره های «شیلان قاضی» در ایران به نقاشی می پردازد. او عقیده دارد که باید به شدت کار کند و تلاش بیشتری در فعالیت های هنری خود صرف کند. «وقفه ها به کارم لطمه زده است و باید بیشتر کار کنم تا این سال های از دست رفته را جبران کنم».درباره کارهایش می گوید؛ «چون آدم خیال پردازی هستم در نقاشی هایم بیشتر دنبال خیال می روم. به همین خاطر دوست ندارم در خلق یک اثر هنری مدل داشته باشم. نقاشی برای من زمینه های است تا واقعیتی را که دوست دارم ولی نمی بینم، تصویر کنم. عالم خیال، جایی است که شما فرمانروایی می کنید، عالمی را که دوست دارید خلق می کنید. حس آفرینش می کنید. برای همین دوست ندارم خودم را به تصویر کردن مدل محدود کنم. عالم خیال بی انتهاست. مثل پرواز است».

خوانساری از علاقه زیادش به نقاشی می گوید و توضیح می دهد؛ «نقاشی کردن خیلی جذابیت دارد؛ وقتی شروع می کنید و رنگ را می ریزید دیگر بلند شدن از پای کار سخت است، وقتی شروع می کنم قادر نیستم یک لحظه از تابلو دور شوم».

یکی از تابلو های خوانساری جاد ه ای را نشان می دهد که کنار آن درختان سر به فلک کشیده خودنمایی می کنند.

کتایون خوانساری درباره این تابلو می گوید؛ «این تابلو یکی از جاده های هشتگرد را نشان می دهد، البته درختان اطراف این جاده به بلندی درختانی که من تصویر کرده ام، نیست، اما همان طوری است که دوست داشتم باشد، یعنی بلند و سر به فلک کشیده».

از خوانساری درباره میزان استقبال مردم از هنر نقاشی می پرسم و اینکه بازدید مردم از گالری های هنر های تجسمی چگونه است. پاسخ می دهد؛ «شما بهتر از من می دانید نقاشی ، هنری عمومی نیست. البته همه مردم در خانه خود یک یا چند تابلوی نقاشی منظره یا پرتره دارند ولی هنری نیست که عموم مردم تحولات آن را دنبال کنند، به گالری ها بروند و هنرمندان نقاش را از نزدیک بشناسند.

گالری ها مخاطبان خاص خود را دارند. منظورم بازدیدکنندگان حرفه ای است، البته همیشه هر نمایشگاهی نیز مدعوین خاص دارد، اما اگر مقایسه کنیم می بینیم که در سال های بعد از انقلاب مردم به هنر های تجسمی بیشتر علاقه مند شده اند. به ویژه خانم ها که توجه و علاقه شان به نقاشی قابل تامل است».

خوانساری درباره خرید تابلو می گوید؛ «خرید تابلو عمومیت ندارد. می دانید مردم باید با نقاشی و زبان نقاشی آشنا شوند و این کار رسانه هاست. در این زمینه جای کار زیادی برای آموزش وجود دارد. به دلیل ناکافی بودن شناخت، خریداران ترجیح می دهند که تابلو های معروف و آثار نقاشان صاحب سبک را بخرند».

خوانساری می افزاید؛ «البته وضعیت اقتصادی کشور در استقبال مردم از نمایشگاه های هنری تجسمی و خرید آثار هنری بسیار تاثیرگذار است. در حال حاضر وضعیت اقتصادی کشور روی فعالیت های گالری ها تاثیر گذاشته است. به طوری که شنیده ام برخی از گالری ها کارشان را متوقف کرده اند».در سالن پذیرایی، تابلو بزرگی خودنمایی می کند که البته کار کتایون خوانساری نیست. این تابلو کپی یکی از آثار چشم نواز دوره قاجاری است و اصل آن در کاخ موزه سعدآباد نگهداری می شود. تابلو بزرگ و زیبایی که دختری قاجاری را به تصویر کشیده است.

خوانساری در طول صحبت هایش یک بار به این تابلو زیبا اشاره می کند و از ظرافت های هنری این تابلو و مهارت خالق آن می گوید و توضیح می دهد؛ «با وجود این می بینیم که مردم برخی از تابلو های مدرن را که در ظاهر تنها از چند خط ساده و رنگی تشکیل شده اند را به این تابلو ترجیح می دهند. چون سلیقه های مردم تغییر کرده است. بنابراین یک هنرمند نقاش اگر نیم نگاهی به بازار داشته باشد می بایست سلیقه های عصر حاضر را در کار های هنری خود در نظر بگیرد».

او می افزاید؛ «در عصری به سر می بریم که به خاطر وسایل ارتباط جمعی، دنیا کوچک شده است. مردم از طریق رسانه های مختلف به ویژه اینترنت و ماهواره خیلی سریع در جریان جزئیات فعالیت های هنری چهار گوشه جهان قرار می گیرند. به همین خاطر دامنه هنر، وسیع شده است و هنرمند می بایست براساس چنین شرایطی و با دید وسیع تری به خلق آثار هنری بپردازد. پس تعجبی ندارد وقتی یک اثر ساده از کار پرزحمت یک استاد مسلم نقاشی معروف تر می شود».

http://www.sa-sajjadi.ir/Portals/0/Gallery/Album/7/Aeen%20(30).jpg

کتایون خوانساری، اما با کسی زندگی می کند که سال ها است بار سنگین فرهنگ و هنر را بردوش دارد و جنس هنر را خیلی خوب می شناسد. از خوانساری می پرسم شجریان در فعالیت های هنری شما چه نقشی دارد، آیا در ایده هایتان تاثیرگذار است؟ می گوید؛ «شجریان مشوق من است. دوست دارد که در این حوزه بیشتر فعالیت کنم. شما شجریان را می شناسید او در هر کاری به تعالی فکر می کند و همیشه به اطرافیانش می گوید؛ در هر زمینه که کار می کنید، سعی کنید بهترین شوید.

 

مرا هم تشویق می کند که در این هنر متعالی شوم. این روحیه و نگاه او باعث می شود که من هیچگاه از کار خود رضایت نداشته باشم و تلاش کنم که بهتر شود. همین نگاه و روحیه است که آدم را به پیش می راند. شجریان در جوانی نقاشی می کرد، با نقاش های خوبی دوست است و نقاشی های خوب زیادی دیده است. او تشویقم می کند که بیشتر و بیشتر کار کنم».

می پرسم آیا شده است که با هم یک تابلو را به پایان برسانید، پاسخ می دهد؛ «تا این لحظه که نشده است. شجریان خیلی گرفتارتر از این است که با هم بنشینیم و یک تابلو بکشیم. او سال های زیادی از عمر خود را وقف موسیقی و هنر کرده است. گاهی احساس می کنم سال های متمادی تلاش و سخت کوشی او را خسته کرده است. محمدرضا در سنین کودکی وقتی که باید مانند هم سن و سالان خودش کودکی می کرد، با پدرش به جلسات مختلف می رفت. همواره با کسانی که از خودش بزرگ تر بودند، سر و کار داشت. به نظرم در زمان کودکی وقت بازی کردن نداشت. چون از بچگی به طور مرتب کار می کرد. جوانی اش نیز به همین ترتیب بوده است. کار مداوم و بی توقف که هنوز هم ادامه دارد. شرح این ماجراها را می توانید در کتاب «راز مانا» بخوانید. با وجودی که نیاز به استراحت دارد ولی دمی از تلاش باز نمی ایستد».

کتاب «راز مانا» حاصل گفت وگوی دکتر محسن گودرزی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی و علی اصغر رمضانپور با محمدرضا شجریان است. کتابی که زندگی و اندیشه های شجریان را از زبان خود او روایت می کند. خوانساری درباره این کتاب می گوید؛ «راز مانا تنها کتابی است که اندیشه های شجریان را به درستی بازگو کرده است. او خود چند بار در مصاحبه ها این را اعلام کرده است. تاکنون کتاب های زیادی درباره شجریان به چاپ رسیده است، اما در همه آنها دخل و تصرف هایی صورت گرفته است که باعث شده کتاب جامعی نباشد، ولی رازمانا کتاب نسبتا جامعی است. برای تهیه کتاب، دوستانی به منزل ما می آمدند و با شجریان به گفت وگو می نشستند. شجریان علاقه خاصی به این گروه داشت. به طوری که روزشماری می کرد تا موعد گفت وگوی بعدی فرا برسد و با آنها بنشیند و گپ بزند. به همین خاطر پس از چاپ این کتاب هم ارتباط شجریان با آنها قطع نشد و همچنان با این دوستان نشست و برخاست دارد».

خوانساری درباره اینکه کدام بخش کتاب را بیشتر دوست دارد، می گوید؛ «فصل اول کتاب را که مربوط به اندیشه های شجریان است، بسیار دوست دارم. همچنین فصل آخر که مربوط به استادان و هنرمندان قدیمی و جاودانه کشور است برای من جذابیت زیادتری دارد».خوانساری درباره تفاوت های موجود بین شجریان و آن چیزی که در کتاب از او توصیف شده است، می گوید؛ «شجریان کتاب، فرقی با خود شجریان ندارد. اندیشه های شجریان همان چیزی است که در کتاب آمده است، البته شجریان دارای ویژگی های ممتاز دیگری نیز هست که در کتاب نیامده است».

از خوانساری درباره سرگرمی ها و تفریح های زندگی او و شجریان می پرسم؛ «مثل هر خانواده عادی ما هم برنامه هایی داریم؛ کوه رفتن، سینما رفتن، قدم زدن در پارک، خرید کردن و… البته گرفتاری ها و مشغله ها هم زیاد است و جای چندانی برای تفریح نمی گذارد».درباره حلقه دوستان شجریان می پرسم و اینکه صمیمی ترین دوستان شجریان چه کسانی هستند، توضیح می دهد؛ «شجریان آدم مردمداری است. در بین دوستانش از همه گروه و سلیقه ای پیدا می شود. شما ببینید وقتی شجریان در یک محیط عمومی است، مردم زیادی دور او حلقه می زنند و او چنان با حوصله به همه می پردازد که مثال زدنی است. با تک تک افراد عکس می گیرد، امضا می دهد، خوش وبش و شوخی می کند. این روحیه باعث شده تا شجریان با گروه های مختلف مردم ارتباط داشته باشد. او به این ارتباط و نقش آن در کارهایش اعتقاد زیادی دارد. به هر حال دوستان خوبی داریم که برخی از آنها خارج از کشور و بسیاری از آنها نیز در ایران هستند. دوستان پر محبتی که لطف دارند و امیدوارم که بتوانیم پاسخگوی همه دوستی هایشان باشیم».

وقتی شجریان برای برنامه ریزی کنسرتی در داخل کشور اقدام می کند و ناگهان مانعی در برگزاری کنسرت او ایجاد می شود چه واکنشی از خود نشان می دهد. آیا در رفتار او در خانه هم تاثیر می گذارد؟ پاسخ می دهد؛ «شجریان سال ها است که در حوزه هنر فعالیت می کند. تصور می کنم، چهل و پنج سال است که کار هنری می کند. پس کسی با تجربه و پختگی شجریان از چنین رخدادهایی «حیرت زده» نمی شود. به همین خاطر با چنین اتفاق هایی برخورد شجریان در خانه تغییر نمی کند».حاصل زندگی شجریان و خوانساری پسری هشت ساله به اسم «رایان» است. می پرسم رایان اسم خارجی است. خوانساری می گوید؛ «رایان واژ ه ای فارسی است به معنی هوش. همان کلمه ای که رایانه را بر اساس آن ساخته اند».

پسری که زبان فرانسه را از مادرش یاد گرفته است. از خوانساری می پرسم او نقاشی را بیشتر دوست دارد یا خوانندگی را، به پدر رفته است یا مادر؛ می گوید؛ «رایان نقاشی را خیلی دوست دارد. همیشه می گوید؛ «بوم» بده تا نقاشی کنم. خب، همه بچه ها نقاشی را دوست دارند، اما رایان خیلی شبیه به پدرش است. کاراکتر پدرش را دارد. بچه بسیار با استعدادی است و شکوفایی او بستگی به این دارد که ما چقدر بتوانیم او را پرورش دهیم، اما اصلا دوست ندارم روی ابر های پدرش پرواز کند. می خواهم او فقط روی پای خودش بایستد. چون بچه هایی که پدر و مادر معروف دارند کمتر کار و تلاش می کنند. نمی خواهم رایان اینطور باشد. چون نام خانوادگی شجریان خیلی سنگین است. به همین خاطر باید خیلی تلاش کند». می پرسم شجریان این روزها چه کار می کند. خوانساری می گوید؛ کار های زیادی در دست انجام دارد، اما مهمترین دغدغه اش باغ هنر بم است.

درباره باغ هنر بم خیلی فکر می کند. باغ هنر بم مجموعه بزرگی است، خیلی کار، هزینه و وقت می برد. به پایان رسیدن این پروژه عظیم یکی از دغدغه های مهم شجریان است. او ضمن ستایش مردم، گلایه دارد که چرا بم را از یاد برده اند. رنجی که مردم بم در زلزله کشیده اند، هنوز ادامه دارد. شجریان بارها گفته است که نباید بگذاریم مردم بم فراموش شوند و هر کاری از دستش برآید، انجام می دهد. بعضی از دوستانش به او می گویند که تو هم می توانستی همان کنسرت ها را اجرا کنی و پول آن را به مردم بم بدهی و دیگر خود را به دردسر بیشتر نیندازی. ولی شجریان می گوید؛ وقتی من می توانم گاهی یاد قربانیان را زنده نگه دارم و از مردم بخواهم که بم را فراموش نکنند، وظیفه انسانی من حکم می کند که این کار را بکنم. چرا باید خود را کنار بکشم. با این روحیه او باغ هنر بم را دنبال می کند و الان مهمترین دلمشغولی او همین است».

و در آخر از خوانساری می پرسم که شما هم به بم رفته اید؟ می گوید اخیرا سفری را به اتفاق شجریان و دوستان همکارش در باغ هنر بم داشته ام. من هم در این راه اگر کاری از دستم برآید، انجام می دهم». می گویم؛ شاید یک تابلو درباره بم و زنده نگه داشتن خاطره بم. می گوید؛ «امیدوارم به زودی تابلوی برافراشته شدن بم در عالم واقع ترسیم شود. زیباترین تابلویی که می توانم در خیال تجسم کنم».


[ ]
+ نوشته شده در ساعت 11:19 توسط همايون


قالب اين وبلاگ با استفاده از قالب ساز آنلاين طراحي شده است
©2008 All rights reserved.
Build Your Own Template!



تا درودی دگر بدرود**

Read Full Post »