Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for اکتبر 2005

درود بر تو :


Bild haye shahla 017.jpg


در این یک هفته که مامانم از ایران برگشته با 2 «CD» جدید از همایون شجریان» و «فرشاد جمالی » که هدیه دوست نیکم«سیاوش تی »است آورده، خیلی کیفم کوکه و حسابی با این موزیک های دلنشین حال می کنم.


بخصوص آهنگ « بگذار و بگذر » از فرشاد جمالی، که حرف دل من است.


(برای شنیدن این آهنگ پس از کلیک کمی صبر کن تا برایت بخواند.)


هم خوان ها:


تهمورس پورناظری/ ندا خاکی/ حسین رضایی نیا/ ایمان مشایخی


تک نوازان:


کمانچه سهراب پورناظری


سه تار/ برایت تهمورث پورناظری


شاعر حمید مصدق


خوبه عمو علی جان؟!





























عمر حقیقت به سر شد عهد و وفا پی‌سپر شد
ناله‌ی عاشق، ناز معشوق هر دو دروغ و بی‌اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پر می ناب

جام ما پر ز خون جگر شد





















ای دل تنگ! ناله سر کن



از قویدستان حذر کن


از مساوات صرفنظر کن



ساقی گلچهره! بده آب آتشین


پرده‌ی دلکش بزن، ای یار دلنشین!



ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!


کز غم تو، سینه‌ی من پرشرر شد



کز غم تو سینه‌ی من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد


ملک الشعرای بهار


با اشاره به این شعر، پس ببین سرشت انسانها بدینگونه بوده و هست و خواهد ماند…


در ضمن به بلاگ محمد دوست نیکم که نام (سمنگان) دارد نیز سر بزن که دست خالی بر نمیگردی.


گزارش درد ناک باز دید مهندس سعیدی از روستای حتکن در زرند، همین حالا به دستم رسید


دو دختر بچه به پیشوازم می آیند . دست به سینه راه می روند نه از روی احترام که لباسی مناسب فصل سرما بر تن ندارند و تن رنجورشان را تازیانه سرما هر لحظه نوازش میکند . مرا به سوی چادر هایشان می برند تا نشانم دهند که هیچ ندارند ، شاید که من بتوانم صدای مظلومیتشان را به گوشی برسانم که قدرت نجاتشان را داشته باشد . قول میدهم…


ـــــــــــ باقی گزارش و عکسها رو خودتون ببینید.



در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی….. تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


klein_85710.JPG


«نمادی از ذهن من»


ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا

































ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا
گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا
گر امید وصل تو در پی نباشد رهبرم تا ابد ره درکشد وادی هجران مرا
چون تو می‌دانی که درمان من سرگشته چیست دردم از حد شد چه می‌سازی تو درمان مرا
جان عطار از پریشانی است همچون زلف تو جمع کن بر روی خود جان پریشان مرا

«عطار»


29916446_cid_1_270_360_ex01.JPG


پائیز زیبا نیز اینجا حسابی خود نمایی و دلربایی میکنه و با باران هایش ما را کلافه و از یک قطره آفتاب محرومیم .


خوب این هم حق ما ایرانیانی هایی که در اروپا زندگی می کنیم است.


در پناه یزدان تندرست شاد و پیروز زیوی…..تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


من از اینکه جشنهای کهن ایرانی ارزششان در بین ما ایرانی ها از بین رفته بسیار نا خشنود هستم. آخه چرا نباید از آئین خود آگاهی داشته باشیم و از کسانی که امروز (اروپائی ها) از آئین خود پیروی می کنند تقلید کنیم!؟


حالا به گزارشی از جشن هالوئین نگاه کن:


اهل دانش معتقدن که این جشن هالوئین یا جشن مردگان مربوط می شه به پاگانها یا مذهب اروپائیان پیش از مسیحیت که مثل ایران باستان به جای عذا داری همه اش جشن می گرفتن حتی دیدار با مردگان رو!



هالوئين در مکزيک


این جشن دید و بازدید با مردگان یا دیدار با ارواح به شکلهای مختلفی بین کشورهای مسیحی باقی مونده. تو تحقیقات سرسری ای که کردیم فهمیدیم که لهستانی ها روز اول نوامبر(فردای هالوئین) می رن سر قبر مرده هاشون و شمع روشن می کنن. مکزیکی ها هم 3 نوامبر جشن مردگان دارن، که گویا مخلوطيه از یک رسم باستانی و مسیحيت.




تو این جشن خودشونو به شکل اسکلت درست می کنن با لباسهای رنگی و گل و شمع و فشفشه، یک بزن و برقصی راه می ندازن که بیا و ببین . . . یکجور بالماسکه رنگارنگ راه می ندازن که خیلی دیدنیه. خوشبختانه یک رستوران مکزیکی تو لندن پیدا کردیم که این جشنو می گیره.
و ایرانی ها (زرتشتی ها) نوروز خانه تکانی می کنن که ارواح نیاکان بیان دید و بازدید (ربطی به هالوئین نداره، منظور اظهار فضل بود).




و ایرانی ها (زرتشتی ها) نوروز خانه تکانی می کنن که ارواح نیاکان بیان دید و بازدید




امسال اما چون هالوئین یکشبنه شب افتاد و مردم فرداش می رفتن سرکار، خیلی ها شنبه شب پارتی گرفتن (چون: فیتیله، فرداش تعطیله). بنابراین هالوئین بین دو شب پخش شده بود و چیزی شبیه به آب دهن مرده شد.



ــــــــــــــــــــــ

زیاد وقت ندارم. چون باید برم دندانپزشکی، بر میگردم و ببینم در این مورد چه می تونم برایت انجام بدم.

برای آگاهی دوستانم که صبح دیدند من نوشتم دارم میرم دکتر میگم که:

خوب برگشتم، چیزی نبود، فقط کمی دندون درد بر اثر التهاب لثه که حالا حالش بهتره تا ببینم هفته دیگه چی میشه.

این بار نه به تاکسی تلفن زدم و نه کسی همراهم بود خودم مثل آدم پا شدم و رفتم نزد دکتر، البته با ۳چرخهء نازنینم ها(چشمک) پس از دکتر هم رفتم خرید و چرخ رو مثل خولها پر کردم. وقتی تو سر بالایی می افتادم جد و آبادم رو یاد میکردم…دی… حتا یکبار پیاده شدم و کنار خیابونی خلوت نشستم تا خستگیم در بره و وقتی در رفت «مثلن» بلند شدم و به راه ادامه دادم و هی به خودم گفتم تو میتوتی و باید بتونی و در نتیجه تونستم به منزل برسم ولی بالا آوردن اجناس خودش یک داستان داره. هِی تو سرم میگذشت که خوب به پسر همسایه پائینی میگم کمکم کنه، نه زنگ اون همسایه ایرانیمون رو میزنم»خانمش مهربونه» و میگم بیاد کمکم کنه، خلاصه با این افکار تمام لحظات گذشت و شهلا از هیچکس کمک نگرفت و به خودش اومد دید همه چیز تموم شد.

و باز هم میگم خواستن توانستن است، همینه دیگه، دیدی هست؟

همیشه شاد باشی و تندرست….تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


aroosie fani-1.jpgخوبی؟ خوشی؟


میخواستم از توی بایگانی یک متنی با توجه به همین تاریخ اینروزها از نوشته هایم را بیرون بیارم و اینجا به جای آپدیت برایت بگذارم(چشمک) که موضوع بخصوصی پیدا نکردم. آخه تاریخ مصرفشون تموم شده بود و خوشم نیومد…


دیشب یک فیلم به نام «شاخه گلی برای عروس » را دیدیم. از این فیلم هیچ خوشم نیومد با اینکه خیلی خنده دار به نظر میرسه، ولی به چی باید خندید؟ به اینکه مردم چقدر با پر رویی تموم سر هم رو کلاه میگذارند؟ آخه ما چمون شده! ما ایرانیها چرا اینقدر با خودمون غریبه شدیم؟ پس بی خود نبود که از برخی دوستانم می شنیدم که مردم ما دیگه مانند پیش از این نیستند و هر کسی به فکر خودشه و تا جایی که بتونه سر طرف مقابلش رو کلاه میگذاره و بازار دروغ در ایران بی داد میکنه و …


آخه ما به کجا داریم میریم؟


هر کس رو میبینی گله از روزگار داره و به این فکر نمیکنه که آخه من خودم برای دیگران چه میکنم؟ یا چه کردم !


آخ آخ آخ


رفتم تو آشپزخون یک کاسه از اون شله زردی که امروز ظهر درست کردم بیارم و در حال آپدیت کردن یواش یواش بخورم که چشمت روز بد نیبینه، همینکه کاسه کوچکی را برای خودم پر کردم و برداشتمش و با سرعت بر گشتم که از آشپزخونه بیام بیرون انگار یکی دستم رو گرفت و من موندم و کاسه به حرکت خودش ادامه داد و همچین افتاد زمین و خرد خاکشیر شد که نگو نمیدونم چرا اینجوری شد؟!


خوب اشکالی نداره یک کاسه پر از شله زرد و خود کاسه اش از بین رفت، فدای سرت…دی…


8525-003-10-1047.gif



راستی دوستان گلم، کلی کادوهای


خوشگل دادند مامانم برایم آورده


اند. دستتون درد نکنه که حسابی


شرمنده ام کردید.






در پناه یزدان یکتا تندرست زیوی و روزگار خوشی داشته باشی


تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


فرامرز اصلانی سکوت راشکست


فرامرز اصلانی


بعد از پنج سال، سکوت فرامرز اصلانی در آمريکا و در ايران شکسته شد. دوستان از ايران به ما خبر دادن که ترانه «الا ای آهوی وحشی » فرامرز اصلانی از راديو پخش می شه!

گويا ممنوعيت روی صدای آقای اصلانی نيست و در عين حال با خبر هم شديم که ضبط آلبوم «خط سوم» او تمام شده و فقط کار جلد اون باقی مونده که بزودی توسط شرکت ترانه وارد بازار می شه.


اين خبر بسيار خوبی برای طرفداران فرامرز اصلانی است که پنج سال منتظر آلبوم جديدش بودن!


آقای اصلانی در مصاحبه ای که با بی بی سی داشت، آهنگ جديدی از آلبوم «خط سوم» رو به طرفدارانش هديه کرد که براتون پخش می کنيم.


فرامرز اصلانی


میدونی من خیلی از خاطراتم با آهنگهای «فرامرز اصلانی» و «مازیار» گذشت. آخه هر کس در دوران «تی نیجری» از یک خواننده خاطره های زیبایی دارد و من هم دوران جوانی ام را با یا خواننده خوب ایران زمین گذروندم.


نمیدونی چقدر احساساتم بر انگیخته و بغض در گلویم قلمبه شده… نمیدونی که با شنیدن طنین صدای فرامرز چه حالی میشم، تمام خاطرات نوجوانی میاد جلوی چشمم و …


خواننده ای که شعر هایش را یا خود می سراید ویا از شعرای ناب ایران زمین انتخاب میکند.


آلبوم خط سوم:


صدایم کن، صدای تو ترانه است


نفسهای تو در گوشم کلامی عاشقانه است


اگر از بودن و ماندن بدون عشق دلگیرم


صدایم کن به آغازی که من بی عشق میمیرم


اگرخوابم


اگر بیدار


اگر مستم


اگر هوشیار


صدایم کن در آغوشت نگاهم دار


کویرم من


اگر گلزار


اگر هیچم


اگر بسیار


صدایم کن در آغوشت نگاهم دار…


….


پیشنهاد می کنم این آهنگ را گوش کن و ببین چی میخونه، چه جوری آدم را به مرز بودن و نبودن می کشونه، می بره لب دریای خزر جایی که من خیلی دوستش دارم و آرزویم قدم زدن کنارش بر روی شن هایش است،(( شاید با تو هنـوز … کی میدونه؟!))


به امید روزی که با تو در کنار دریای زیبای شمال قدم بزنیم و پاهایمان را در آب خیس کنیم و …


در پناه یزدان تندرست شاد و پیروز زیوی….. تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


دوست نازنینم حسابی من رو شرمنده محبت های خودت نمودی

7006smallf.jpg

و همچنین از تو دوست گلم که از ایران به من زنگ زدی و عزیزانی که از جای، جای دنیا برایم میل فرستادند و پیام در بلاگم نوشتند.

7004smallf.jpg

تمام گلهای خوش بوی دنیا رو تقدیمت می کنم دوست خوبم.

7001smallf.jpg
در پناه یزدان تندرست شاد و پیروز زیوی….. تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

:درود بر تو


یکی بود یکی نبود… سالها پیش (در سال۱۳۴۵) یک دختر زیبا در یک خانواده نیک و پر فرزند زندگی میکرد. این دختر زیبا بوسیله خانم عموی یک پسر خوش تیپی مورد خواستگاری قرار گفت و پس از اینکه دختر زیبا آقا پسر گل را دید با مشورت پدرشون به خانواده آقا پسر گل جواب مثبت داد و پس از آن نامزد شدند و با گذشت مدتی کوتاه در آبان ماه همون سال عروسی شون سر گرفت.


این دو بسیار خوش بخت و با کلی آرزوهای بزرگ آغاز به زندگی مشترک کردند که پس از یک سال (در۲۱.۰۷.۱۳۴۶ ) خدا به آنها یک فرزند دختر هدیه کرد. همون لحظه که این فرزند دختر بدنیا آمد با چشمانی باز به دکترش نگاه کرد و پس از این نگاه، دکتر خطاب به مادر نوزاد گفت:


این کودک چشمان زیبا و «شهلایی» دارد و من به شما پیشنهاد میکنم نام دخترتون را شهلا بگذارید.


و بنا بر پیشنهاد آقای دکتر، نام فرزند نورسیده انتخاب شد.



«شهلا»


sahla2-f1.JPG



البته چون از زمان نوزادی «شهلا» عکسی در


دسترس نمیباشد، تو هم به همین عکس که در زاد روز


۳ سالگی اش گرفته شده راضی باش.


laleh-ha.jpg



خدایا همه انسانها را در تمام مراحل زندگی تندرست، شاد و ییروز بدار.


در پناه یزدان که همان خدای مهر نیز است باشید….. تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

BlogNews.ir

درود بر تو :


ببین سعید جان از اکتبر طلائی در پتسدام، و کارهای بسیار بنیادی در رساندن اخبار بدست تون چی نوشته…


سعید به همراه آقای علی‌محمدی با ابداء جدیدترین سیستم خبر رسانی فارسی با نام BlogNews.ir باعث سر افرازی مان شده اند .


jadehe paiizi1.JPG


بخش‌های مختلف «بلاگ نيوز» به هشت زبان فارسی، انگليسی، آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی، اسپانيايی، دانمارکی و سوئدی راه افتاده و دوستان بلاگری که در اين کشورها زندگی می‌کنند مسئوليت سردبيری هر بخش رو متقبل شدند.


برای خسته نباشید به سعید جان و اسد خان جان بقیه اش رو برو در بلاگ خودشون بخون دیگه…دی…


ــــــــــ


توجه توجه: خبری که چند لحظه پیش به دستم رسید. یک دوست جدید به بلاگستان وارد شده است. ایشون مامان فریبای شیما جون خودمون است. نوشتن در بلاگی با نام مسیحا را آغاز کرده اند.


آرزوی خوشنودی از ورود به این راه را برای ایشون دارم.


تا درودی دگر بدرود.


Read Full Post »

معلوم شد…

درود بر تو :


همین حالا در اخبار شنیدیم که:


آنجلا مِرکل صدر اعظم جدید آلمان شد.


ddp)


Merkel wird Kanzlerin – Schröder tritt wohl ab

با توجه به اینکه بیشتر خارجی ها دلشون میخاست که شرویدر صدر اعظم بماند، ولی نشد و خودش رو کشید کنار…

در اولین فرصت گزارشهای جدید رو برایت می نویسم…

تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو :


یادته گفتم مهرنوش از من قول گرفته که نقاشی بکنم؟


و من هم گفتم میرم کلاس نقاشی شرکت می کنم؟ بله قرارش رو گذاشتم و بوم نقاشی خریدم و امروز رفتم در کلاس شرکت کردم. راستش رو بخواهی دیشب اصلن خوابم نبرد، آخه میدونی هر وقت که من برای صبح زود یک جای مهم قرار داشته باشم همینجوریم و از هیجان زیاد شب خوب خوابم نمیبره.


خلاصه امروز صبح رفتم سر کلاس حاضر شدم و با یک خانم معلم (آلمانی)پیر ولی بسیار مهربون و چند تا شاگرد دیگر رو برو شدم. پس از توضیحاتی که ایشون دادند، پلاستیک روی بوم رو باز کردیم و با راهنمایی خانم معلم آغاز به کار کردیم. یک ماده سفید را با یک مایعی مخصوص مخلوط کردم و حسابی روی بوم با یک ماله بسیار کوچک (به پهنای سوهان ناخون) این ماده رو بر روی بوم مالاندم. و پس از اون انتخاب رنگ بود و مدلی که دلم میخاست، خوب من هم که بچه پائیز و عشق رنگهای پائیزی تو رگهام، رنگ رو انتخاب کردم و حسابی مخلوط کردم تا رنگ مورد نظرم رو بدست بیارم.


Resize of CIMG1231.JPG


چیزی که برام جالب بود و چون تا به حال نقاشی رو بوم نکرده بودم ازش آگاهی نداشتم، این بود که آدم اگر از رنگ یا هر چیز دیگه تو کارش خوشش نیاد میتونه بوم رو زیر آب بشوره. من از یک رنگ زرد به خواست خودم و یک رنگ قهوه ای به پیشنهاد خانم معلم استفاده کردم و اصلن ازش خوشم نیومد ایشون که نارضایتی رو از چهره من خوند گفت: هیچ مشکلی نیست ما میتونیم بوم رو بشوریم و من کلی خوشحال شدم. چیزی که برام خیلی جالب بود این بود که دور قلبی که کشیده بودم هنوز رنگ باقی مونده بود. من یک طرف قلب رو پر رنگ کردم و یک طرفش رو مانند علامت سوال کشیدم » ؟ » همین باعث شد که ما کلی بخندیم و اون هم کلاسی های آلمانیم گفتند عجب قلب پر قدرتی داری تو که پاک نشد…دی… بعد از اون دوباره اومدم برای ادامه کار نقاشی و مشغول شدم. اونجا خیلی چیزهای قشنگی بود که آدم میتونست بروی نقاشیش اضافه کنه ولی من زیاد دلم نمیخاست نقاشی اولم شلوغ بشه و تنها با چسبوندن همین توری و کار با رنگ طلایی روی بوم کارم رو ادامه دادم و پس از پایان کار خرسند و خوشحال به آقای همسر زنگ زدم و گفتم من تموم و اگر دلت میخاد بیا و ببین که خانمت چه هنر نمایی کرده (چشمک) و با هم بریم خونه. خلاصه سرت رو درد نیارم در این ۲ ساعت خیلی بهم خوش گذشت و با یک دنیا انرژی مثبت برگشتیم خونه.


دیدی حالا وقتی میگم خواستن توانستن است، درست میگم.


در آخر باید بگم مهرنوش جونم ازت سپاسگذارم.


در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی…. تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

Older Posts »