Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for سپتامبر 2006

درود بر تو:


این عکس از جلوی در خونمون است که البته سال پیش برداشتم و از آنجایی که تا پایان پائیز دیگه اینجا نیستم، تا زرد و قرمز شدن و ریختن برگهاش رو ببینم، عکسش را اینجا میگذارم.


derakhte ziba70.JPG


بله، من دارم میرم مسافرت و امیدوارم کارهام همه به خوبی و خوشی تموم بشه. موقعیت راه رفتنم اصلن خوب نیست، ولی خدا پدر ویلچرم را بیامرزه. «انگار ویلچر پدر داره»


خلاصه دیگه… تو میدونی که من چقدر شوخ هستم


Resize of 413983-4760dc4d182a38d4.jpg


بله آقای«ساسان زند» جان، از دید من پائیز همانی را دارد که تابستان و بهار و زمستان ندارند و آنهم دنیایی پر از عشق پائیزی ست.


20051020111331kamelia-morady.jpg


دلم میخواست فردا به روز بنویسم ولی خیلی کار دارم و همش هم بیرون از خانه و وقت برای آپدیت پیدا نمیکنم.


20051027121317pic7.jpg


نمیگم کجا میخام برم، چونکه…


20051027121325pic8.jpg


آره، به قول «پسرخاله» میخام فضول سنجم را به ثبت برسونم


20051027121258pic5.jpg


خدایش کم فک و فامیل خوب داشتم، توی این دنیای مجازی هم فامیلهای نیکی پیدا کردم. خدا همه را زنده و تندرست نگهدار باشه.


20051027121348pic10.jpg


پسر گلم هم رفت کلاس اول دانشگاه، حیف که اونجا نیستم براش یک قیف خوشگل و پر از شکلات درست کنم اخه شکلات خیلی دوست داره.


20051027121308pic6.jpg


اینجا هم جشن اکتبر طلایی، آغاز شده بود و تا آخر این هفته پایان می پذیرد.


قول نمیدم ولی تلاش میکنم در سفر هم به روز بنویسم و توی نازنینم را از خودم با خبر کنم. میخواستم شعر خدا حافظی در پست آخر یئنی پیش از سفرم بنویسم ولی دیدم نمیخام برم که بر نگردم! دلت را بلرزونم که چی؟ خدا رو خوش نمیاد


ماه رمضون خوبی داشته باشی و روزه هایت قبول باشه، البته اگر که تمام آدابش را رعایت کنی ها


وقت خداحافظیه تو گلوم حلقه زده بغض غریبونه ای…


در پناه خدای مهر تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


میدونی پیش از گفتن سخنی یا خاطره ای، به اینکه شنونده چه برداشتی میکنه اهمیتی برایم نداره که طرف مقابل از گفته من چه تجزیه تحلیلی بکنه! (مگه من سیاستمدار هستم آخه!) یا یک آدم مطرح در جامعه مثل خانم شیرین عبادی یا رئیس جمهورم؟


jadehe paiizi1.JPG


چون من همینم که هستم و هیچ مقصودی پشت حرفم نیست. خوب خیلی ها شاید جا بخورند و یا در برخی موارد ناراحت بشوند ولی من پیش خدای خودم خرسندم که حرفم هیچ تعبیر یا مئنای بدی در بر نداشته است. این مشکل کسانی است که هنوز نمیشناسندم، نه من.


20051020111412mohammad-ali-dastres1.jpg


خوب حرف زشت، زشت است و نباید گفته شود که این بحثی دگر است. ولی من تجزیه و تحلیل گر سخنان دیگران نیستم. وقتی یکی به من میگه: پشت ابروت کجه یئنی منظورش این بود که چشم من چپه… من اصلن به این کاری ندارم که فلانی چه تعبیری از حرف من میکنه و همه هم میدونند که با سادگیِ تمام حرفم را میزنم ودر حرف زدن سیاست به خرج نمیدهم.


حرفی که از احساسم سرجشمه بگیره را با تمام وجود میگم و از هیچکس ترسی ندارم. ولی تا جای که بتونم از رنجوندن دیگران پرهیز میکنم و جوری میگم که ناراحتش نکنم. چون من گوینده کردار، پندار و گفتار نیک هستم.


چشمها را باید شست …. جور دیگر نگاه باید کرد…


راستی روزه اگر میگیری، قبول باشه. بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


مدارس باز دوباره همه جا باز شده و خیلی ها امسال سال اول مدرسه رفتنشون است و خیلی ها هم سال آخرشونه… یکی از دوستان نیکم«سیروس« از من خواسته بود که از سال اول مدرسه بنویسم، ولی باید بگم که هیچی بیشتر از یه سایه هایی کم رنگ، از سال اولش، یادم نمیاد.فقط یادمه یکی از همکلاسی هام یک پسر عقب افتاده بود که در هر صفحه یک آبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یا


بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا بـــــــــــــــــــــــــــــــا می نوشت.


8401db090214a66c3862aedcbf0b8ad6.jpg


و اما اینجا بچه ها وقتی به کلاس اول میخاهند وارد بشوند، از طرف مامان ها براشون یک قیف بزرگ درست میشه که توی آن کلی تنفلات جا میدن که بچه ها روز اول مدرسه، زیاد بهانه مادر و خونه و… را نگیرند.


schul01.jpg


و این هم از ورود بچه های اینجا به کلاس اول که من هم همین کار را برای بچه های خودم انجام دادم.


به امید پیروزی همه بچه ها در ساختن آینده شون.


تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

یاد ها و خاطره ها…

درود بر تو:


آغاز مهر فرارسیده است. مهرماه برای ایرانیان کهن همانند نوروز پاس داشته میشد. جشن مهرگان متعلق به فرشته بزرگ مهر است و برابر با مهرروز (شانزدهم مهر) است و مطابق گاهنمای کنونی دهم مهر می باشد اين جشن فرخنده و زيبا در گذشته ميان ايرانيان مقامی بسيار ارجمند در حد نوروز داشت و همانگونه که ايرانيان نوروز را بدلیل پايان سرما و آغاز بهار جشن می گيرند، مهرگان را نيزدر نيمه سال و با پايان فصل گرما و شروع سرما جشن می گرفتند.


من عاشق مهر ماه ام، زیرا در این ماه فرخنده پای به این دوران سخت گزاشتم.


زیرا رنگهای بسیار زیبایش همیشه من را شگفت زده از هنر خلقت خداوند بزرگ میدانم.


زیرا تمام هستی و زندگی رو به رویشی تازه میرود.


اگر در پائیز برگی نیوفتد که در بهار رویشی دوباره نمی بینیم.!


jangale ziba.jpg


پیام یکی از خواننده ها و دوستهای اونوقتهایم را ببین:


سلام… و مهر صدای فاصله‌هاست؛ صدای فاصله‌هايی که غرق ابهام است… ميلاد مهر رو به بانی مهر تبريک می‌گم…


این دو بیت شعر حافظ، فالی از همان کتابیست که ۲ سال پیش خودش برایم فرستاد:


سمن بويان غبارغم چو بنشينند بنشانند پری رويان قرار دل چو بستيزند بستانند


به فتراک جفا دلها چو بر بندند بر بندند ز زلف عنبرين جانهاچو بگشايند بفشانند


ز چشم لعل رمانی چو می خندند می بارند ز رويم راز پنهانی چو می بينند می خوانند


Resize of naghashi ba adress.JPG


(این اولین نقاشی من در سال پیش به مناسبت مهر ماه و استفاده از رنگهای پائیزی است)


ولی میدونی، ماه مهر برای من خیلی زیباست. هم از هوای باد و بارونی اش لذت میبرم هم از حال و هوایی که در بر دارد و پیام های عشق و مهربخشیدنش به دیگران از همه ثانیه هایش لذت میبرم. از اینکه فرزندان و همسر تندرست و مهربانی دارم. از اینکه خدایم را بسیار دوست میدارم. برای اینکه فرزند مهر هستم.


در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی و در تلاش که دیگران رانیز شاد کنی… بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


دیروز روز خیلی خوبی بود. با آقای همسر رفتیم تا من کمی برای مسافرت هفته آینده ام، چیزهایی بخرم و در آخر ساعت ۵ بود و وقت نوشیدن کاپوچینوی من، رفتیم در یک کافی شاپ شیک و چون هوا خوب بود بیرون نشستیم و کافه با بیسکویت نوش جان کردیم. دوربینم همراهم نبود وگرنه برایت عکسی زیبا از آنجا میگذاشتم تا ببینی چه جای رومانتیکی است.


159309175_58a9ff8d35_m.jpg


خلاصه من برگشتم منزل و آقای همسر رفتند سر کار. اومدم خونه رسیدم و بتا به دلایلی خیلی حالم دگرگون بود. به خانه ام در نت سر زدم و سپام ها را پاک کردم و یاهوو را باز کردم و دیدم دوستانم بریام آفلاین گذاشتند. آفلاین یکی از بهترین دوستانم رو باز کردم.


موزیک ملایم همراه عکس یک دختر زیبای ژاپنی بود، وای همین حالا که میگم حالم بد میشه، نمیتونستم تصور کنم ولی به یکباره یک عکس وحشنتاک با صدایی بسیار زشت خنده و منم بی حس روی صندلی و … دخترم از توی اطاقش: مامان این خنده چیه؟ مامان مامان … ومن لال روی صندلی. تنها کاری که تونستم بکنم صفحه را ببندم. وای خدای من خیلی حالم بد شد. طرلان اومد و به پینگلیش و پس از اون به انگلیسی برای دوستم نوشت که مگه حال مامان من رو نمیدونید چه جوریه؟ این کار ها چیه میکنید؟! خلاصه طرف وقتی فهمید من چقدر حالم بد شده کلی عذر خواهی کرد و قرار شد دیگه من را از لیست زند «توو آل»ش حذف کنه. ولی مگه میتونستم بخوابم، تا چشمام رو میبستم ریخت وحشتناک این زنیکه دیونه میومد جلو چشمم.(هر چند که هنوز هم همینجوریم).


*******از دوستانی که آی دی من را در یاهو لیستشون دارند، تمنا می کنم در اینجور موارد من یکی را فاکتور بگیرند*******


اون خودش میدونه که من این چند وقته چه دوران سخت روحی را گذروندم و میدونم کارش عمدی نبود، آخه وقتی آدم یک فایلی را زند توو آل میکنه دیگه حواسش به روحیات کسانی که در لیستش هستند نیست و اصلن از این دوست نیکم ناراحت نیستم و اشاره من به روحیه خرابم است. ولی از دیشب خداییش خیلی حساس شدم، وقتی همه جا سکوت باشه صدای یه تِــق بیاد می پرم. دیشب هم برای فراموش کردن اون صحنه، موزیک بنیامین*ممن اگه تو تو رودو دو باره… * را با صدای بلند گوش میکردم و عکسهای ایرانم را نگاه می کردم که اون تصویر با صدای ناهنجارش از سرم حذف بشه ولی…


Bild haye shahla 018.jpg


کوور خیلی به من کمک نکرد ولی این رو بهم نشون داد راهی که میخاستم پیش بگیرم خیلی دشوار است. اونجا یا کلًــن اینجا کسی به آدم نمیگه فلان کار را باید یا نباید انجام بدی، بلکه در را باز میگذارند و به عهده خودت و عقلت می سپارند که هدفی که در فکر داری در آینده چگونه دیده می شود و آنرا پیش بگیری و انجامش بدی یا نه! من که خودم را اول راه میدیدم بریدم و نتونستم تنها جلو برم.


آغاز مهر است و جشن مهرگان را پیش رو داریم. در پست های پسینم در این مورد برایت می نویسم. از ایزد یکتا برای همه هم میهنانم روزگاری خوش آرزو دارم.


در پناه یزدان تندرست، شاد و پیوز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

امان از سرنوشت…

درود بر تو:


گزارشی در مورد درمان ضایعات نخاعی ، امشب در تلویزیون ایران دیدم که چقدر پیشرفت داشته.


برای نخستین بار در جهان، طرح تزریق سلولهای «شوان» برای ترمیم آسیبهای نخاعی، به عنوان درمانی بی خطر، را پژوهشگران دانشگاه علوم پزشکی تهران اعلام کردند و نتیاج بالینی این تحقیق پس از 10 سال به اطلاع عموم رسید.


به یاد او افتادم که:


همراه خانواده به عروسی دختر خاله دعوت داشتند و می بایست می رفتند تهران. که در راه تصادف می کنند و ماشین تقریبن چپه میشه توی دره. از پنجره پشتی ماشین پرت میشه بیرون و کمرش ضربه شدید میبینه و بقیه افراد فامیل زخم و لت و پار میشن. از آنجایی که مردم ایرانی خیلی با محبت «و در اینجور موارد نا آگاه» هستند میان دختر رو جمع و جورش کنند که بد بختانه در اثر تکون های نا بجا، به مهره های کمر که تقریبن له شده بود، آسیب اساسی به این قسمت بدنش وارد میشه . از ان طرف عروسی و میهمانان منتظرِ رسیدن اون یکی خاله بودند و از همه جا بی خبر و جشن روال عادی خودش را طی میکرد. تا خبر دادند خاله «…» اینا توی راه تصادف کردند… ولی خیلی آروم عروسی به پایان رسید.


159314862_c19f9a275d_m.jpg


و پس از اینکه او را به بیمارستان میرسونند، متوجه میشوند که نخاع آسیب دیده. چند روز پس از تصادف و تلاش پزشکان مجرب ایرانی، با عمل جراحی های زیاد میتوانند درجه قطع نخاع را تا حدی نگهدارند که بالاتر نرود و دستان و گردنش هم بی حس نشوند. میدونی، آخه اون چند ماه پیش با پسر خاله اش عقد کرده بودند و خیلی یکدیگر را دوست داشتند. دختر خاله بیچاره تمام صورتش زخم و زیلی شده بود و شوهر نازنین مانند پروانه دورش میچرخید. تا به همه روشن شد که این دختر نازنین در تصادف تمام سیستم حرکتی کمر به پاپین را از دست داده.خلاصه دختر بیچاره ویلچر نشین شد. حالا بماند که هر کس یه چیزی میگفت و توی اعصاب این خانواده آسیب دیده میرفتند.


خیلی ها از خانواده نزدیکشان به پسر خاله میگقتند که این دختر رو طلاق بدی بهتره و … ولی پسر زیر بار نمیرفت و مخالف 100% با این کار بود و انجام این کار «طلاق» را یه جورایی نامردی میدونست. از یک طرف من تا جایی که میتونستم میرفتم خونشون و بهشون سر میزدم و بخصوص از اوضاع و احوال او با خبر بودم تا چند سالی از این ماجرا گذشت.


تا اینکه من آمدم اینجا و تقریبن بی خبر از همه چیز در زندگی اونها بودم و کم و بیش میشنیدم رفتند مشهد برای گرفتن شفا از امام رضا و بی نتیجه برگشتند. یا فلان جا مسافرتند یا دختر خاله حامله شده ولی بچه اش نمونده و… خلاصه تا دو یا سه سال پیش که میشد 10 سال پس از ازدواجشون. از یکی از افراد نزدیک فامیل شنیدم که این زوج بنا به دلایلی دارند جدا میشند. زنگ زدم و با دختر حرف زدم، دیدم با موافقت خودش این کار انجام میشه و ظاهرن راضی است.


میدونی همیشه زندگی این طفلکی جلوی چشمم بود. به یاد می آوردمش که چه جور زمین گیر شد. ولی دیدم که به قول مثل قدیمی ایرانی: از اسب افتاد، ولی از اصل نیوفتاد و به درس و کار خودش ادامه داد تا همین امروز که زنده است. پس شهلا خانم تو باید سر پا باشی و خودت رو از پا نندازی به بهانه اینکه من دیگه مریضم و کاری ازم بر نمیاد نشینی و… این شعر زیبا هم همیشه در سرم میچرخد،


آنروز که توسن فلک زین کردند … وارایش مشتری و پروین کردند


این بود نصیب ما ز دیوان قضا … ما را چه گنه قسمت ما این کردند «خیام»


برایش خیلی گریه کردم و از صمیم دل از خدا برای این دختر خالهء نیکو خواستم با محبت الاهیش و کمک پزشکان میهنمون روزی به زندگی دلخواهش برسه و چهره زندگی برایش روشن و شیرین تر شود.


در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


اولین فضانورد ایرانی اون هم« زن ایرانی»، به فضا رفت.


بقیه گزارش را ببین:


انوشه انصاری، سرمايه دار آمريکايی ایرانی تبار، بزودی اولین زن توریست فضانورد دنیا خواهد بود که به فضا سفر می کند. این سفر فضایی 14 سپتامیر(23 شهریور) آغاز می شود.


فضا/توریست/انوشه

خانم انصاری در مورد سفر خود می گوید: «برایم جالب خواهد بود که از زمین خارج شوم و ببینم که جهان ما واقعا چه شکلی است.»

طبق گزارش آژانس فدرال فضایی روسیه، انوشه 39 ساله، تا 3 هفته دیگر با سفینه سایوز ازسکوی فضائی بایکونور در قزاقستان همراه با دو فضانورد روسی و آمریکایی برای سفری 10 روزه به فضا می رود.


aansari.jpgبه پرچم عجیب ایرانی دقت کن


سفینه سایوز در ایستگاه بین المللی فضایی در 350 کيلومتری زمین مستقر خواهد شد.خانم انصاری جایگزین دایسوکه انوموتو بازرگان ژاپنی شده است که در آزمایش های پزشکی آژانس فضایی روسیه برای پرواز به فضا ناکام ماند. آقای انوموتو برای سفر توریستی خود به فضا مبلغ 20 میلیون دلار پرداخته بود.



انوشه انصاری با این سفر، به چهارمین توریست فضایی دنیا تبدیل می شود. پیش از این، دو آمریکایی و یک تبعه آفریقای جنوبی موفق به انجام این سفر شده بودند.


نخستين توريست فضايي جهان يك سرمايه‌دار اهل كاليفرنيا به نام «دنيس تيتو» بود كه در سال ‪ ۲۰۰۱‬به ايستگاه فضايی سفر كرد. وی پس از بازگشت در توصیف سفر خود گفت: «من به بهشت سفر کرده بودم.»


انوشه انصاری که در تهران متولد شده است، در 17 سالگی به آمریکا رفت و در رشته مهندسی برق از دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی یکی از بنیانگذاران شرکت تله کوم تکنولوژی است که بعدها آن را فروخت.


Anousheh Ansari


مجله آمریکایی فوربس، 4 سال پیش او را به عنوان یکی از موفق ترین چهره های تجاری زیر 40 سال آمریکا معرفی کرده بود.


خانم انصاری طی ماههای اخیر، در مرکز فضایی هیوستون آمریکا و مرکز فضایی گاگارین روسیه مشغول دریافت آموزش های لازم برای سفر فضایی خود بوده است.


اولین زن فضانورد توریست دنیا قرار است پس از ده روز با دو فضانورد روسی و آمریکایی که شش ماه است در ايستگاه فضایی بین المللی مستقر هستند به زمین بازگردد.


خانم انصاری دو سال پیش جایزه «انصاری اکس-پرايز» (Ansari X-prize) را بنیان نهاد. هدف از این جایزه تشويق بخش خصوصی برای انجام سفر به فضا بود.


….پی نوشت:
همینجا لازمه بگم که (این تله کوم الان یکی از شرکتهای اصلی تلفن در آلمان است)


این گزارش در روزنامه «ایران» که اینجا فروخته می شود هم نوشته شده است.


افتخار ملی ما ایرانیان بر روی کره زمین است که یک نماینده به آسمان فرستادیم.. برای دیدن عکسهای بیشتر به بی بی سی مراجعه کن.


در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


اینجا چی میبینی؟ … یک دایره است؟! بله


ولی یه جوری نیست؟ انگاری پیچوندنش!!!!!!!!!


dayerehe ajib.jpg


فکر میکنم مانند برخی از کسانی که ادعای آخر دوستی و علاقه را دارند ولی در مغزشون اینجورنیست و صورت مسئله را که از همه ابعاد ببینی پیچیدگیش را متوجه میشوی.


چرا ما آدم ها اینجوری شدیم؟!


چرا وقتی از دوستت میپرسی آیا هنوز…؟ میگه همیشه!!!


و فکرش رو هم نمیکنی آنطرف حرفش اینجوری دیده میشه، که روزی با سردی تمام، بگذاره بره؟! چرا ما آدم ها خودِ خودمان را به طرف مقابل نمی نمایانیم؟!


آخه میدونی مشکل کجاست؟ اینجاست که همه میگن دیگری یک رو نیست و هزار چهره دارد.


خوب من و تو برای صمیمی ترین دوستمون چی کار کردیم؟ آیا همیشه در لحظات تنهایی و نیاز روحی برایش بودیم؟


اصلن صمیمیت در این دنیای الکترونیکِ حقیقی و بخصوص مجازی، آیا مئنایی برایش باقی مونده؟


خدامون کجاست؟!


وجدان درد نمیگیریم؟ یا نگرفتیم!؟


خواهش میکنم بدون هیچ اغراقی به من بگو که دل کسی را تا به حال با دروغی نسوزوندی یا همیشه به خاطر نشکستن دل طرف مقابل به دروغ پاسخش را ندادی؟ چقدر رو راست بودی؟!


این رو شنیدم که دشمن دانا بهتر از دوست نادان است و این به من ثابت شده. میدانم که همه مشکل دارند و این تنها من نیستم که مشکلاتم زیاد است. امروز خیلی تلخ بودم و از صبح به همه یه جورایی گیر دادم. آخه دل من را بد جوری سوزونده است، این تاول های دل سوخته ام هنوز باد دارد و میسوزد. با خودم فکر میکردم که بخشیدمش ولی …


ببخشید خیلی…


شاید حرفهای گابریل گارسیا مارکز را بدانی یا خوانده باشی ولی تا چه حد به این افکار پایبندی؟


در پناه خداوند یکتا تندرست، شاد و پیروز زیوی…تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

درود بر تو:


پس از سالیان سال زیر ابر زندگی کردن٬ امسال چشممون به جمال زیبای خورشید خانم در اینجا نیز روشن شد.


از روزهایی که من در مسافرت پزشکی/ درمانی بود، آسمان اینجا ۸۵٪ آفتابی بوده است. میدونی وقتی هوا به نور خورشید مزیین باشد، حال و طراوت زندگی در اینجا پدیدار میشود.


Resize of Resize of Shahla dar Kur 001.jpg


امروز زادروز بزرگ مرد دنیای مجازی بود. کسی که من خیلی دوستش میدارم و با زحماتی که برای بلاگر کردن من کشیده تا آخر عمر مدیونش هستم. البته سعید جان با راه اندازی بلاگ نیوز در سال پیش و انجمن بلاگ نیوز ما هم میهان را به یکدیگر نزدیک کرد


«سعید» جان برای چندمین بار زاد روزت پیروز باد نازنینم


تقدیم به تو دوست نیک و نازنین


Laleh.gif


سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند


که مرا از تنهایی رها کردی و راه آزاد اندیشی را به من آموختی.


برایت در ، تحصیل و کار و زندگی مشترکت آرزوهای شیرین دارم.


در پناه یزدان یکتا، تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.


Read Full Post »

درود بر تو:


امروز۱۰ سپتامبر در شهر ما دوی ماراتون بود. که شرکت کنندگانش در تمام شهر می دویدند و نمیدونم چه جور بگم! از جلو و یا بغل و یا پشت، خونه ما هم رد شدند.


Resize of CIMG2924.JPG


خیلی دلم میخواست برم پائین و از نزدیک ببینمشون، ولی هر کار کردم دیدم حالش نیست. باید لباسم را عوض میکردم و می رفتم پائین و چرخم را از پارکینگ در می آوردم و برای دو قدم تا سر کوچه رفتن اینهمه جون بکنم که دو تا عکس میخام از نزدیک بندازم. و از هموین بالکن جانم، هنر نمایی کردم.


Resize of CIMG2925.JPG


خلاصه همونجا در بالکن همراه نوشیدن کافه صبح گاهیم دوربین عکاسی را هم آوردم و رفتم لب، لب نرده ها و عکاسی کردم. حالا صدای بوق و سوت و … آدم خیلی هوایی می شد که کاشکی من هم پاهام سالم بود و میتونستم با این هم شهریان همراهی کنم.


Resize of CIMG2926.JPG


البته این هر سال است و من خودم را آماده میکنم که برای سال دیگر همراه شوم و در دوی ماراتون بدوم.


خوب چیه مگه؟! چرا اینجوری نگاه میکنی! این خواسته من است و هیچ کاری برای خدا جونم ناممکن نیست. پس بریم به انتظار ماراتون سال دیگر. آخه من با خدای خودم خیلی صمیمی هستم و او هم پس از کلی انتظارکشیدن، در آخر به خواسته های من پاسخ مثبت میده و کلی با هم حال میکنیم.


میدونی من هیچگاه از خدای خودم خسته نشدم و نترسیدم، چرا باید از این مهربونم بترسم آخه؟ شاید ندونی چقدر ماهه و چقدر ما رو دوست داره و هیچ تنبیهی هم برامون در نظر نگرفته و این چرت و پرتهایی که در مورد خدا جون میگن همش بیخود است. من قبول ندارم این حرفها رو…


به شعری از سهراب که ایده من نیز در آن نهفته است،توجه کن:


مادري دارم بهتراز برگ درخت
دوستاني بهتر از آب روان
و خدايي كه دراين نزديكي است
لاي اين شب بوها پاي آن كاج بلند
روي آگاهي آب روي قانون گياه
من مسلمانم
قبله ام يك گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم
در نمازم جريان دارد ماه جريان دارد طيف
سنگ از پشت نمازم پيداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتي مي خوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پي تكبيره الاحرام علف مي خوانم
پي قد قامت موج
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زير اقاقي هاست
كعبه ام مثل نسيم باغ به باغ مي رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشني باغچه است…


در پناه یزدان تندرست، شاد و پیروز زیوی… تا درودی دگر بدرود.

Read Full Post »

Older Posts »