Feeds:
نوشته
دیدگاه

درود بر تو :

در حالی که زمستان را به سر می رسانیم، هوای بهاریی داریم که نگو…

 

Blumen - Blüten - Pflanzen - Insekten - Natur


خلاصه جو کره زمین بد جوری به هم ریخته، از آب شدن کوه های یخ گرفته تا سیل های

مرگ بار و زلزله هایی که هنوز بسیاری از مردم بی پناه در سرما مشغول زندگی اند…

 

تا درودی دگر بدرود

زاد روز پدرم…

 درود بر تو :

 

 

 

 

درباره تندرستی پرم باید بگم ایشون هنوز در بیمارستان بستری اند، اما برای امشب مامانم از

دکتر شان برای ایشون مرخصی گرفته است و چون زادروز پدرم نیز امشب است دکترش

وافقط کرده و مادر پدرم امشب منزل ما تشریف می آورند.

 


 

 

و در پایان، اگر مرد باشی،
آرزومندم زن خوبی داشته باشی،
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی،
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

اگر همه‌ی این‌ها که گفتم
فراهم شد،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!

 

 

تا درودی دگر بدرود

درود بر تو :

اسال نو ی میلادی به مناسبت از بیمارستان آمدند مادر، پدرم و زاد روز پدر بنده همه خانواده را به منزل خویش دعوت کردم که

سیلوستر ناخت Silvester nachیا به قول جا افتاده در بین ما ایرانی ها سال نوی مسیحی.

همه دور هم باشیم واز این جشن لذت ببریم.

 Campaign materials

همه دور هم باشیم و برای پدر نازنینم نیز جشنی برگزار کنیم.پس از بهبودی من در سرما خوردگی ایده هایی به ثمر رساندم که با

کمک دیگران در این جشن به آقای همسر بنده به اینجا «منزل ما» تشریف بیاورند.

 

 

رسیدن این سال نو مسیحی را به تمام مسیحیان بخصوص ایرانی ها شاد باش می گویم.

تا سال آینده بدرود

آدم برفی دست ساز انسان

درود بر تو :
 

این عاشقه هرچند عمر بسیار کمی دارند، دست کم مزاحمی ندارند.

 

 

Foto


این هم ویلچر برقی جدید من است.

تا درودی دیگر بدرود

در ود بر تو :

 

دیشب برای تمام مردم ایران خیلی با حال بود، ما به منزل مامانم اینا رفیم برای به جا آوردن

مراسم یلدا تا به منزل والدینم وارد شدیم دیدم که مادرم سیاه پوشیده، در حالی که مادرم به من

گفته بودند سعید پسرخاله نازنینم با ماشینش بد جوری تصادف کرده و در کما فرو رفته است

با دیدن بلوز مشکی که مامان پوشیده بود به ایشون اعتراض کردم که مامان جان صبر کن باید

دعا کنیم تا به زندگی باز گردد که مامان دیگربغضش ترکید و به من گفت که او رفته نزدخداوند

بزرگ.

 


تا درودی دگر بدرود    

در ود بر تو :

 

دیشب برای تمام مردم ایران خیلی با حال بود، ما به منزل مامانم اینا رفیم برای به جا آوردن

مراسم یلدا تا به منزل والدینم وارد شدیم دیدم که مادرم سیاه پوشیده، در حالی که مادرم به من

گفته بودند سعید پسرخاله نازنینم با ماشینش بد جوری تصادف کرده و در کما فرو رفته است

با دیدن بلوز مشکی که مامان پوشیده بود به ایشون اعتراض کردم که مامان جان صبر کن باید

دعا کنیم تا به زندگی باز گردد که مامان دیگربغضش ترکید و به من گفت که

او رفته نزدخداوند بزرگ.

 


تا درودی دگر بدرود    

شب چله یا شب یلدا

   درود بر تو :

نمیدونم چند گاهیست کهه با وبلاگ من آشنایی!؟

می خواستم بگمت که من چند سال پیش در مورد شب یلدا برای خوانندگان نیکم نوشته بودم و در مورد کریستمس و شب سال نوی میلادی و ربتش با تاریخ ایران.


   

مراسم و مناسبتها


( مراسم نوئل و بابا نوئل )

ايرانيان قديم شادي و نشاط را از موهبت هاي خدايي و غم و اندوه و تيره دلي را از پديده هاي اهريمني مي پنداشتند. مراسم نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، چهارشنبه سوري و شب يلدا و سنت هاي  ديگر در واقع بيانگر اين حقيقت است كه ايرانيان پس از رهايي از بيدادگري و ستم به شكرانه بازيافتن آزادي، جشن برپا مي ساختند و پيروزي نيكي بر بدي و روشنايي بر تاريكي و داد بر ستم را گرامي مي داشتند.
شب يلدا نيز يكي از اين موارد است. در دوران كهن، شب مظهر تاريكي و تباهي و وحشت بوده و اغلب سعي مي كردند كه شب هنگام با افروختن آتش و افزودن نور، خانه روشن باشد. تا پليدي و تباهي در آن راه نيابد. شب يلدا طولاني ترين شب ها است. يعني تسلط تاريكي بر زمين از تسلط نور خورشيد و روشنايي مي كاهد. و چون فرداي اين شب روشنايي بر ظلمت غالب و روز طولاني مي شود، ايرانيان تولد دوباره خورشيد را كه مظهر روشنايي است جشن مي گيرند.

   


در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. نام دوازده ماه سال نيز در ميان آنهاست. در هر ماه روزي را كه نام روز با نام ماه يكي باشد، جشن مي گرفتند .

دي ماه، در ايران كهن، چهار جشن، وجود داشت. نخستين روز دي ماه و روزهاي هشتم، پانزدهم و بيست و سوم، سه روزي كه نام ماه و نام روز يكي بود. و در اين سي روز ماه، سه روز آن «دي» نام دارد و هر سه روز را در گذشته جشن مي گرفتند. امروز از اين چهار جشن تنها شب نخستين روز دي ماه، يا شب يلدا را جشن مي گيرند، يعني آخرين شب پاييز، نخستين شب زمستان، پايان قوس، آغاز جدي و درازترين شب سال.

يلدا از نظر معني معادل با كلمه نوئل از ريشه ناتاليس رومي به معني تولد است و نوئل از ريشه يلدا است .

واژه يلدا سرياني و به معني ولادت است . ولادت خورشيد ( مهر و ميترا )  و روميان آن را ( ناتاليس انويكتوس ) يعني روز ( تولد مهر شكست ناپذير   ) نامند .

آيا مي دانيد حكايت درخت كريسمس و ستاره بالاي آن چيست ؟

از منابع رومي مي دانيم که پيران و پاکان در اين شب به  تپه اي رفته ، با لباس نو و مراسمي از آسمان مي خواستند که آن «رهبربزرگ» را براي رستگاري آدميان گسيل دارد و باور داشتند که نشانه زايش آن ناجي ، ستاره ايست که بالاي کوهي – به نام کوه فيروزي- که داراي درخت بسيار زيبايي بوده است

شب یلدا یا شب چله !! .


ت، پديدار خواهد شد.

ظاهرا پس از مسيحي شدن روميان، سيصد سال بعد از تولد عيسي مسيح، کليسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عيسي پذيرفت، زيرا، موقع تولد او دقيقا معلوم نبود. ازين روست که تا امروز بابانوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر مي شود و درخت سرو و ستاره بالاي آن هم يادگار مهري هاست،

همچنين گفته ميشود وقتي ميتراييسم از تمدن ايران باستان در جهان گسترش يافت،در روم وبسياري از کشورهاي اروپايي ،روز 21 دسامبر ( 30 آذر )  به عنوان تولد ميترا جشن گرفته ميشد.ولي پس از قرن چهارم ميلادي در پي اشتباهي كه در محاسبه روز كبيسه رخ داد . اين روز به 25 دسامبر انتقال يافت

آيين شب يلدا يا شب چله

صداي پاي يلدا آرام آرام به گوش مي رسد . پدربزرگها و مادر بزرگها خانه را براي استقبال از فرزندان مي آرايند و فرزندان و نوه ها نيز از آن سوي براي ديدار بزرگان خانواده بي قرارند .

برگزاري مراسم يلدا ، آييني خانوادگي است و گردهمايي ها به خويشاوندادن و دوستان نزديك محدود ميشود .

ايران كشوري با فرهنگي غني است كه مردمانش بنا به ذوق و  سليقه و طبيعت منطقه اي كه در آن زيست مي كنند هر يك براي برگزاري سنت هاي كهن آداب خاص خود را دارند

آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص ، هندوانه، انار و شيريني و ميوه هاي گوناگون است که همه جنبه نمادي دارند و نشانه برکت، تندرستي، فراواني و شادکامي هستند.

فال حافظ و شاهنامه خواني

يكي ديگر از رسم هاي شب يلدا، «فال حافظ گرفتن»  است اگر رسم ها و آيين هاي ديگر يلدا را ميراثي از فرهنگ چند هزار ساله بدانيم ولي فال حافظ گرفتن در شب يلدا در سده هاي اخير به رسم هاي شب يلدا افزوده شده است.


شاهنامه خواني و قصه گويي پدربزرگ و مادربزرگ دور كرسي براي كوچكترها نيز از آيين هاي يلدا است كه خاطرات شيريني براي بزرگسالي آنها فراهم مي آورد.

 امیدوارم عکسها را بتوانید ببینید»به حرف سیروس » دوست همدردم گوش سپاردم.

و آدرس آن اینجاست.

**********

 

تا درودی دگر بدرود

weinachten

درود بر تو:دوست نيکم اين متن من رو بخوان، تا جای پرسشی برای برگزاری ميهمانی در شب يلدا برايت باقی نماند، که ما همه فرزندان مهر هستيم و بايد از جشنهای ملی (با نام يک ايرنی) آگاهی داشته باشيم. اين متن را سالهای پيش نيز در بلاگم نوشته بودم، ولی برای اينکه بدانی برای چه اين جشن را برگزار ميکنيم، باز نویس ميکنم: ايران کهندر ايران با ستان يعنی۷۰۰۰ سال پيش از امروز که از چين تا يونان بوده است در طولانی ترين شب سا ل دردامنه کوههای پامير(ميترا) چشم به جه ان گشود و آن شب را سبب تولد ميترا، يلدا نامگذاردند. ميترای پيامبرکه ييامبر مهر است با پوشيدن لباس وکلاهی قرمز (همان کلاه قرمزی که بر سر پاپ امروز می بينيم) به استمداد مستمندان ميشتافت و درنمی کوفت و هر آنچه که داشت بر پشت درِ خانه مستمندان می نهاد بدون بجای گذاشتن هيچ اثری از خود مباد.در این روز ها سال نوی مسیحی آغاز می شود آنها احساس شرمندگی کنند.

 

Weihnachten: Rentier - mit Glöckchen (nicht animiert)
Weinachten

 

Weihnachts Smilies

 

 

 

 

 

 

 

 

تا درودی دگر بدرود
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم آذر 1391ساعت 12:12  توسط شهلا  |  یک نظر

درود بر تو :من تا جایی که تونستم بهترین دوست بودنم را انجام دادم و هنوز به فکر خوبی هایی که در

حق این خانم و فرزندان و شوهرش نمودم ، جواب نازنی و نا دوستی گرفتم.

میدونی دلم خیلی از این دوست نارفیق گرفته است.

Foto


من که عقب نشینی کردم و به خدا سپردم تا جوابش را دهد.
خداجون که میبینه به من چه گذشت از این نامردی حالا دیگر به خودش سپردم.

تا درودی دگر بدرود

+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم آذر 1391ساعت 19:8  توسط شهلا  |  یک نظر

درود بر تو : 

حقیقت زندگی :)


من سالبهاست که دارم این کار را انجامپ می دهم، حالا اون آدم خوبه را کی ببینم !؟
خدا داند و بس…

تا درودی دگر بدرود

درود بر تو :

 

 

بازی ما قدیمی تر ها با بچه های امروز تفاوتش از زمین تا آسمان است.سال ۱۳۸۵ که  پس

از ۱۴ سال غربت نشینی به میهن باز آمدم و با یک دوست خیلی خوبم بیرون می رفتیم 

ایشون ما جراهای مختلفی برایم می گفت ولی یکی دو روز پس از آن هیچی یادم نمانده

بود.

 

 

Tv gameنام بازی تلوییونیی بود که من با برادرVollbild anzeigenم می کردیم.

البته در سال ۱۹۹۶ که من و فرزندانم به اینجا؛کشورآلمان ؛آمدیم بازی هایی

مانندپلی استیشن خیلی روی بورس بود.دیروز که خواهرم بهمراه شوهرودختر

کو چکش که

۵ سال و نیم دارد به اینجا امدند، دستگاه باطریی کوچکی دستش بود با نام   Ipad یا   tablet

 

iPad, iPad 3, neues ipad, apple, tablet

 

ولی این آی پد  ی که دست خواهر زاده من بود، خیلی کوچکتر از دیگر دستگاه هایی بود که دست دیگران است.ولی باید

بگویم که کودکان امروزه روز بسیار با هوش تر از کودکان زمان ما هستند، باید به یک مورد از زمان بچه گی خودم

 اشاره ای کنم تا بدانید من به دلیل بیماریم اینقدر فراموش کار شدم. یک بار برای مادرم خاطره ای شرح دادم و از

ایشون پرسیدم مامان جان در ان زمان من چند سالم بود!؟ایشون خیلی جا خوردند و گفتند که در آن زمان من سه ساله

بوده ام.


تا درودی دگر بدرود. 

شیلنگ تخته

ه

درود بر تو

چشمان من نیز اینچنین شلنگ تخته می اندازند.

البته دید که بن کل از بین رفته است لی زندگی روزمرگی ام ادامه دارد .

 

از دوستان گلی که برایم پیام نوشتند، خیلی  شرمنده ام که نمی توانم به بلاگ های نازنینشان

سری بزنم و با پاسخ ننوشتن در صفحه پیام ها شرمنده شان شوم.

میدونی در زمانی که چشم بنده دید نداره دوستان گلم چه نوشتند! خوب حرفی هم برای نوشتن

نمی ماند.

لیـ ـلـی؛
نـام ِ دیـگر ِ پـایـیـ ـز اســت...
زیبــاسـ ـت،
عاشـــ ـق مـی‌کنــد،
مـی‌کـشــ ـد!
  • لیـ ـلـی؛
    نـام ِ دیـگر ِ پـایـیـ ـز اســت…
    زیبــاسـ ـت،
    عاشـــ ـق مـی‌کنــد،
    مـی‌کـشــ ـد
  •  با سپاس از کتی جونم

تا درودی دگر بدرود

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم آبان 1391ساعت 17:8  توسط شهلا  |  نظر بدهید

درود بر تو :

 

امروز برای رسیدگی با احوال چشمانم، نزد دکتر در کلینیک چشم به همراه آقای همسر رفته

بودیم.

خیلی معاینات مختلف از  چشمان من این پزشکان مجرب نمودند و همه شان می گفتند وضع

چشمانتون اصلا خوب نیست.

در این میان خانمی که از چشمان من معاینه کرد، پس از پرسشم که مقدار دیدم چقدر

است!؟ گفت چشم راست ۸ ٪ و چپ ۶ ٪ است!

 

 

Augenklinik Lübeck

 

تا اینکه یکی از بانوانی که پزشک بودند به همراه آقای دکتری، ماده ای رنگی به رگ من تزریق کردند و ایشون می خواستند پشت چشمان من را رنگی کنند و ببینند و بفهمند چه بلایی بر سر چشمان آمده که میزان دیدم اینقدر خراب شده.

تا درودی دگر بدرود

https://21mehr.wordpress.com/wp-content/uploads/2010/02/7097dokh-ax.gif?w=500

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم آبان 1391ساعت 22:18  توسط شهلا  |  نظر بدهید

درود بر تو :

زمانی که من مدرسه می رفتم استاد ادبیاتتمو خواست که این چامه را از ؛ملک اشعرای بهار؛ از بر کنیم، که بنده یکی از از بر کن های کلاس بودم . این شعر را از بر کردم.تابه امروز در جا هایی که باید داین شعر می افتم.

 

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:

«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،

بـر اوج فلک چون بپرم -از نظـر تــیز-

می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست

گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد

جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»

بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید

بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:

ناگـه ز کـمینگاه، یکی سـخت کمانی،

تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،

بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز

وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،

بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی

وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،

گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!

این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»

پر خویش بر او دید

چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید

گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»

 

تا درودی دگر بدرود برای مشاهده اندازه واقعی از ماست که بر ماست... کلیک کنید

جشن یاد بو

درود بر تو :

 

دیروز در منزل مامانم اینا همه دور هم جمع بودیم و مامان جونم به یاد خاله ایران حلوا و

خرمای شکم پر و ناهاری خوش مزه پخته و گذاشته بود تا همه بخوریم و برای خاله نازنینش

روحش شاد و خدا بیامرزدشون بگوییم.

 

خاله جان،روحت شاد...!جات خیلی خالیه..!....درگذشت خاله عزیزمونو به همه فامیل،از بزرگ تا کوچیک،تسلیت عرض می کنم....!


زمانی که من و برادر بزرگم بچه بودیم در منزل بزرگی که خاله داشتند بازی میکردیم و در استخر شنا و جنب و جوشی زیاد از حد داشتیم
ایشون خیلی مهربون بودندو من و شهرام در منزلشون خیلی راحت بودیم.
چند سال پیش که من و مامانم ایران بودیم به منزل ایشون و برای دیدنشون رفته بودیم، زمانی که در مورد بی حسی پاهای من شنیدند یک مغزی جاتی با عسل مخلوط کردند و شخصا به پاهای من ماساژ دادند و پارچه ای به دورش پیچیدند و ازم خواستند تا صبح تحمل کنم و صبح به حموم رفتم و پاهلیم راا شستم ِایشون می گفتند این بچه پاهایش جون نداره و بدین وسیله تقویت میشود؛ آخه میدونی ایشون فردی قدیمی بود و از بیماری من سر رشته ای نداشت، خدا بیامرزدشون.

عسل طبیعی



خدا همه رفتگان دیار باقی را بیامرزد
بخصوص تازه رفته ما را روحش شاد

 

تا درودی دگر بدرودVollbild anzeigen